دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 18 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 28 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
ایران در عصر عباسیان
1. وضعیت ایران پس از روی کار آمدن خاندان عباسی
2. نقش ایرانیان در وزارت
3. برآمدن خاندانهای حکومتگر ایرانی
4. بررسی نهاد خلافت و تغییراتی که در عصر عباسیان پیدا کرد به عنوان یک مرکز مشروعیت دهنده با تکیه بر اندیشه ایرانشهری.
شعارهایی که عباسیان را به قدرت رسانید توانست یک چند گروههای مخالف آنان را نظیر علویان، خوارج و قبایل عرب مخالف خلافت بنی امیه که باهم مرتب درگیری داشتند را به خود جلب کند و آنان را بر علیه دشمن مشترکشان یعنی امویان متحد کند. نزاعهای داخلی و درگیریهایی که پس از به خلافت رسیدن عباسیان میان آنان و گروههای رقیبشان رخ داد، نشان از آن داشت که عباسیان تنها نبودند که توانستند این انقلاب را به ثمر برسانند بلکه مشارکت گسترده گروههای مختلف که تحت عنوان شعار کلی مبنی بر بازگشت به سنتهای پیش از امویان که آنان را به دور هم جمع کرده بود توانست خلافت امویان را از بین ببرد. خطبه ای را که ابوالعباس سفاح در روز نخست خلافت ادا کرد و عمش آن را ادامه داد حاکی از آن بود که نخست عباسیان مدعی بودند که شناختن حق آنها به خلافت الزامی است و آنان به تفضیل اصلی خلافت را بدست گرفته اند با موافقت خلق همچنین برای گروههای رقیب خود نیز این مسئله را مسجل کردند که امر خلافت از آغاز به آنها راست شده و آنان نباید در این مهم با عباسیان درگیر شوند.
اکنون زمان آن فرارسیده بود تا شعارهایی که در هاله ای از ابهام پیچیده شده بود و عباسیان به کمک آن توانستند سایر گروههای مخالف خلافت امویان از جمله علویان را با خود متحد کنند صورت مشخص تر و دقیقتری به خود بگیرد. این مشخص بود که از آغاز عباسیان خلافت را تنها و بی رقیب می خواستند اما گروههای مختلفی که در سقوط امویان و همراهی عباسیان نقش داشتند حال هر کدام به تنهایی مدعی تخت خلافت بودند. مهمترین این گروهها علویان بودند که عباسیان با شعارهای آنان توانستند حامیان آنان را در حمایت از خود بسیج کنند اما حال که عباسیان خلافت را تصاحب کردند علویان ، آنان را غاصب
می دانستند و خلافت آنان را فاقد مشروعیت لازم می دانستند به همین جهت عباسیان برای آنکه حقانیت خود را در امر خلافت نسبت به علویان برجسته نشان دهند شعارشان را که تا آن زمان انتقال خلافت از طریق وجاهت و سفارش از ابوهاشم به جدشان محمد بن علی صورت گرفته بود ، تغییر دادند و در عوض مدعی شدند که امامت از زمان وفات پیغمبر بدون فترت به آنها تعلق داشت و در تقویت دعوی عباسیان و رد ادعای برخی اعقاب علی که امامت را حق خود می دانستند نسبی خاصی پیش کشانده شد. عباسیان می گفتند که از پشت جدشان عباس بودن ، اهمیتی بیشتر از نسل فاطمه دختر کوچک پیامبر و زوجه علی دارد. از آن جهت که فاطمه زن بود و ابوطالب پدر علی و عم پیامبر که هرگز آشکارا قبول اسلام نکرده بود در صورتی که عباس عم پیغمبر اسلام پذیرفته بود. بهمین جهت عباسیان در امر خلافت خود را محق تر از علویان نشان دادند اما در آن سو علویان ضمن رد کردن ادعای عباسیان در امر خلافت دست به قیامهایی گسترده بر علیه عباسیان زدند و بدین ترتیب مخالفت خود با آنان را عملا نشان دادند. قیام محمد و ابراهیم ملقب به النفس الزکیه در منطقه حجاز و تعرض سخت منصور خلیفه عباسی به آنان یادآور خاطره قیام زید و پسرش یحیی بر علیه امویان بود در نظر علویان همچنین بعدها قیام حسین بن علی بن حسن و یارانش در زمان هادی که به شهدای فتح مشهور شدند، حکایت از آن داشت که علویان هزگز ادعای عباسیان را در امر خلافت به رسمیت نشناختند و آنان را بسان امویان غاصب تلقی
می کردند. اما خطر دیگری که خلافت نو پای عباسیان را از هر سو تهدید می کرد ابومسلم خراسانی بود. عباسیان اگرچه با شعار « الرّضا من آل محمد » توانستند ناراضیان را در پشت سر خود جمع کنند اما کسی که در نهایت بیرق خلافت را در دستان آنان نهاد ، ابومسلم بود به همین جهت عباسیان سخت ( در روزهای نخست خلافت خود) به ابومسلم و سپاهیانش محتاج بودند. ابوالعباس سفاح خلیفه نخست عباسی فرصت آن را نیافت تا کار ابومسلم را یکسره کند و این مهم ، به عمش ابوجعفرالمنصور که پس از وی به خلافت رسید، سپرده شد. منصور نخست به وسیله ابومسلم دیگر مدعیان خلافت و کسانی راکه
می توانستند حیات نوپای خلافت عباسی را بخطر اندازند را از میان برد. کسانی چون معبد الله بن علی عموی منصور یا بهافرید و یا لشگری از چینیان را که مرزهای شرقی جهان اسلام را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند و یا قیامی که به طرفداری از علویان در بخارا به پا شده بود.
در نهایت پس از آنکه منصور خلیفه عباسی توانست بوسیله ابومسلم آرامش و امنیت خلافت عباسی را تضمین کند اقدام به حذف او کرد. البته از میان بردن ابومسلم چندان به آسانی صورت نگرفت چرا که اهمیت ابومسلم به عنوان حلقه اتصال زنده میان حکومت مرکزی ای که در شرف پیدایی بود و ولایتی که قدرت مرکزی نفرات نظامی و پر شورترین طرفدارانش را از آنجا گرد آورده بود، هنگامی آشکار گردید که خراسان بدنبال قتل وی دستخوش شورشهای پی در پی شد. نخستین این شورشها، خروج سنباد بود که قیام وی هفتاد روز بطول انجامید. همچنین جنبش سنباد به تشکیل یک سازمان مخفی به نام بومسلیمه منجر شد که سالها به پرورش احساسات ضد عباسیان می پرداخت.
دسته بندی | علوم اجتماعی |
بازدید ها | 28 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 15 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 12 |
دژى در دامنه البرز (مرورى بر جنبش حسن صباح)
نیمه دوم سده دوم هجرى، شرایط را براى جهت گیرى نهضت هاى انقلابى فراهم آورد. عباسیان که در سال ۱۳۲ / ۷۵۰ توانستند به قدرت برسند موجب تحولات مهمى در جهان اسلام به ویژه در منطقه شرق شدند. پیشتر در همان اوان قدرت گیرى عباسیان قیام هایى رخ نموده بود اما با تبدیل تدریجى خلافت به نوعى امپراتورى، بستر براى شکل گیرى این نهضت ها هموارتر گشت. با رشد تجارت و صنعت در امپراتورى عباسى در اواخر قرن سوم و سرتاسر قرن چهارم هجرى، مسائل اجتماعى از اهمیتى خاص برخوردار شد و نهضت هایى که نماینده بى نظمى و آرمان گرایى اجتماعى بودند، اهمیت بسیارى یافت. نخستین شورش هشدارآمیز، شورش زنج - بردگان سیاه - بود که در نمکزارهاى باتلاقى بین النهرین کار مى کردند و سپس در سال ۲۷۹ / ۸۹۲ نخستین اخبار از قیام قرامطه به گوش رسید. اصطلاح قرامطه به معناى خاص کلمه به گروه هاى متمردى از اعراب و «نبطیان» اطلاق مى شد که پس از جنگ بردگى زنج از سال ۲۶۴ / ۸۷۷ در بین النهرین سفلى براساس نوعى سیستم اشتراکى پا گرفت، این جامعه سرى با تبلیغات شدیدى که راه انداخت پایگاه گسترده اى بین توده هاى مردم، دهقانان و پیشه وران به دست آورد. اما قرامطه در مفهوم عام خود نهضت عظیم اصلاحات اجتماعى بود که عدالت را براساس برابرى دنبال مى کرد. این نهضت تحت نظر خاندان سلسله اسماعیلى که در سال ۲۹۷ / ۹۱۰ خلافت فاطمى ضدعباسى را تشکیل دادند، درآمد و در جهان اسلام از قرن سوم تا ششم هجرى (نهم تا دوازدهم میلادى) تحولات مهمى را سبب شد. پس از روى کار آمدن عباسیان، دیگر فرصتى براى به دست گیرى قدرت براى شیعیان نمانده بود به ویژه اینکه در فاصله سقوط نهایى امویان و قدرت گیرى آل عباس، جعفر بن محمد (ع) - متوفى در ۱۴۸ / ۷۶۵ - ششمین امام شیعى تمام تبلیغات براى رسیدن به قدرت و برقرارى یک حکومت اسلامى که مقام خلیفه و امام (از نظر شیعه) را ترکیب کند، مسکوت گذاشته بود. پس از جعفر بن محمد(ع)، عده اى بر فراز فرزندش موسى الکاظم(ع) گرد آمده و او را به عنوان امام پذیرفتند و عده اى پیرامون اسماعیل فرزند ارشد وى جمع آمدند. پیروان موسى الکاظم(ع) به عنوان شیعیان اثنى عشرى شناخته مى شوند اما افرادى که به دنبال اعلام امامت اسماعیل یا فرزند او محمد بودند، اسماعیلیه نام گرفتند. گروهى که از اسماعیل پس از جعفر بن محمد(ع) تبعیت کردند به دو گروه تقسیم مى شوند: آنهایى که مرگ اسماعیل را در زمان حیات پدرش انکار مى کردند و مى گفتند که او به وسیله خود امام جعفر(ع) مخفى شده است. ایشان تبلیغ مى کردند که اسماعیل امام قائم است و غیبت کرده و روزى رجعت خواهد کرد. این افراد به اسماعیلیان خالص ( الاسماعیلیه الخالصه) معروف شده اند و عده اى که امامت محمد بن اسماعیل را پذیرفته اند، معتقدند که اسماعیل در زمان حیات پدرش به امامت رسید و پس از مرگ وى امامت به پسرش محمد منتقل شد. ایشان را اعتقاد بر این است که امامت غیر از امام حسن و امام حسین، از برادر به برادر به ارث نمى رسد. مجلسى در بحارالانوار که از آثار متاخر است از سه گروه نام مى برد، الف - گروهى که معتقد بودند اسماعیل القائم المنتظر است و مرگ او دروغ است. ب - گروهى که مى گفتند اسماعیل در زمان حیات پدر فوت شد لیکن پسر او محمد به عنوان جانشین او انتخاب شد. اینها قرامطه یا مبارکیه «القرامطه و هم المبارکیه» بودند. نام قرامطه از اسم یک نفر از اهالى سواد به نام قرمطویه و نام مبارکیه از اسم یکى از موالى اسماعیل سرچشمه گرفته است. وى عنوان مى دارد که قرامطه جانشین مبارکیه بودند «و القرامطه اخلف المبارکیه سلفهون». ج - گروهى که اعتقاد داشتند محمد توسط خود امام صادق انتخاب شده است. این سه گروه اسماعیلیه را تشکیل مى دادند. (مجلسى، ج نهم، ص ۱۷۵)
عده اى که براى گسترش مذهب اسماعیلى فعالیت مى کردند به عنوان داعیان اسماعیلى خوانده مى شدند. ایشان به مردم اطمینان مى دادند که مهدى موعود یکى از اخلاف اسماعیل خواهد بود که اینک در خفا به سر مى برد اما به زودى با فتح و پیروزى در عالم ظاهر خواهد شد. اکنون مومنان مى بایست در حال تقیه به سر برند و دوستى و بیعت خود را نسبت به امام موعود از حکمرانان زمان بپوشانند. لیکن در آفریقا امام موعود اسماعیلى از پرده خفا بیرون آمد و نیروى عظیمى را بنیاد نهاد طورى که اخلافش طى کمتر از یک قرن مصر را فتح کردند و قاهره را براى نشان دادن عظمت و شوکت خود بنیاد نهادند. سلسله اسماعیلى مصر به مناسبت آنکه فاطمه زهرا(س) دختر پیغمبر را جده خود مى شمردند، به فاطمى شهرت یافتند. امیدها و آرمان هاى اسماعیلیان پس از اینکه قدرت آنها در سال ۳۵۷ / ۹۶۹ در مصر به پیروزى رسید و سلسله خلفاى فاطمى ایجاد شد، اعتلا یافت. چندى نگذشت که تمام اسماعیلیان حول محور فاطمیان گرد آمدند. آنان در سراسر ایران فاطمیان را ائمه واقعى علوى اعلام کردند که از اعقاب اسماعیل هستند و اظهار داشتند که تمام مسلمین باید از آنها به دلیل اینکه جانشین روحانى پیامبرند، اطاعت کنند. در این زمان کل نهضت اسماعیلیان در قاهره، در دربار فاطمیان متمرکز شده بودند که تحت رهبرى داعى کبیر آنجا قرار داشت. تلاش هایى نیز براى جلب اظهار اطاعت حکام محلى که شیعه بودند، انجام شد