لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 68 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
2
اصول عقائد (2) عدل
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمدللّه ربّ العالمین و صلّى اللّه على سیّدنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعین
در این مقاله به دومین اصل اعتقادى نزد شیعه یعنى عدل الهى مىپردازیم:
صفات خدا
خداوند متعال همه صفات پسندیده را داراست و از تمامى صفات ناپسند پاک و منزّه است. صفات پسندیدهاى که در خدا وجود دارد، صفات جمال یا صفات ثبوتیّه و صفات ناپسندى که خداوند از آنها مبرّاست، صفات جلال و یا صفات سلبیّه نامیده مىشود.
صفات ثبوتیّه نیز دو قسم است: صفات ذات و صفات فعل.
صفات ذات: صفاتى است که عین ذات خداست و قابل جدا شدن از خدا نیست، مانند عالم بودن، زنده بودن و قادر بودن.
صفات فعل: صفاتى است که مربوط به فعل خداست و مىتوان بود یا نبودشان را به خدا نسبت داد، مانند خالق بودن، زیرا خداوند هم مىتواند خلق کند و هم مىتواند خلق نکند. به عبارت دیگر؛ هر صفتى که بشود ضدّش را به خدا نسبت داد، صفت فعل است، مانند رضایت خدا که در برابر غضب خدا قرار دارد و هر صفتى که نتوان ضدّش را به خدا نسبت داد، صفت ذات است.
راه آشنایى با صفات خدا
راه آشنایى با صفات خدا مانند راه آشنایى با خود خداست، همان گونه که شما از یک نوشته به نویسنده آن پى مىبرید، از چگونگى الفاظ و کلمات، مقدار آشنایى نویسنده آن را با لغات به دست مىآورید، از انشاى آن قدرت نویسندگى او را مىفهمید و از مطالبش متوجّه روحیّه و هدف نویسنده مىشوید. پس هر آفریدهاى مىتواند دو کار انجام دهد:
1- آفریدگار خود را بشناساند.
2- صفات و حالات و هدف آفریدگار خود را بفهماند.
نقش ایمان به صفات خدا
ایمان به هر یک از صفات خدا نقش مثبت و ارزندهاى در گفتار، روش و منش انسان و بالطبع در زندگى فردى و اجتماعى او دارد.
ایمان به اینکه خداوند عزیز و نفوذناپذیر است، «انّ العزّة للّه جمیعاً» (1) و همه قدرتها و توانایىها از اوست، «انّ القوّة للّه جمیعاً» (2) و پدید آورنده و برگشت دهنده همه اوست، «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون» (3) به انسان اعتماد، وقار و امید مىدهد و او را از خود برتربینى، خود کمبینى و ترس و وحشت از آینده نجات مىدهد.
چرا عدل از اصول است؟
با اینکه خدا صفات زیادى دارد - از قبیل رحمت، حکمت، قدرت، خالقیّت، علم و... - چرا تنها عدل از اصول دین شمرده شده است؟
پاسخ: این انتخاب، هم ریشه تاریخى دارد و همریشه سیاسى.
ریشه تاریخى آن به قرون اولیه اسلام بر مىگردد. آن گاه که گروه کوچکى از مسلمانان - فرقه اشعرى - عادل بودن خدا را لازم نمىدانستند و مىگفتند: هر کارى که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از نظر عقل از کارهایى باشد که مسلّماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود! مثلاً مىگفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان علىعلیه السلام را به دوزخ و قاتل او - ابن ملجم - را به بهشت ببرد مانعى ندارد. ولى ما این منطق را نمىپذیریم و طبق منطق عقل و آیات قرآن مىگوییم تمام کارهاى خدا حکیمانه است و هرگز کارى که ظلم و قبیح باشد از او سر نمىزند.
البتّه خدا بر هر کارى قدرت دارد، امّا کار خلاف حکمت نمىکند؛ چنانکه ما قدرت داریم چشم خود را کور کنیم ولى چنین نمىکنیم چون این عمل، حکیمانه نیست، پس استفاده از قدرت مربوط به آن است که عمل با عدل وحکمت و وعدههاى قبلى هماهنگ باشد. خدایى که وعده داده است مؤمنان را به بهشت و فاسقان را به دوزخ ببرد اکنون اگر خلاف کند، خلف وعده مىشود واین عمل، قبیح است و هرگز خداوند کار زشت نمىکند. ما که مىگوییم: خدا ظلم نمىکند قدرت او را محدود نکردهایم بلکه این حکمت است که موجب مىشود قدرت در جاى مناسب به کار گرفته شود.
2
و امّا ریشه سیاسى آن به دوران بنىامیّه و بنىعبّاس برمىگردد، آنها براى آن که با اعتراضات و شورشهاى مردمى مواجه نشوند، این گونه تبلیغ مىکردند که همه چیز به خواست خداست و کسى حقّ ندارد در برابر اراده خدا حرفى بزند. اگر ما حاکم شدهایم به خواست خدا بوده و کسى حقّ اعتراض ندارد، زیرا آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیارى ندارد و این جبر مورد رضایت خداست و چون رضاى خدا در آن است پس هرکارى که او انجام دهد عدل است. در واقع این نظریّه پشتوانه سیاسى خوبى براى بنىامیّه و استمرار حکومت و ریاستشان بود.
معنى و مفهوم عدل
واژه عدل در لغت در مقابل ظلم و جور آمده و به معناى قراردان هرچیز در جاى خود و یا انجام دادن هرکارى به نحو شایسته است. چنانکه حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «العدل یضع الامور مواضعها» (4) عدل است که هر امرى را در جایگاه خودش قرار مىدهد. اینکه مىگوییم خداوند عادل است، یعنى هم در نظام تکوین و طبیعت هر چیزى را تحت نظامى خاص و مناسب آفریده است، «بالعدل قامت السموات و الارض» (5) و هم در عالم قانونگذارى و تشریع، تمام قوانین او عادلانه و به جا و با هدف خلقت هماهنگ بوده و هیچ گونه تبعیض و تفاوت ناروایى در آن قرار نداده است. چنانکه حضرت على علیه السلام مىفرماید: «و ارتفع عن ظلم عباده و قام بالقسط فى خلقه و عدل علیهم فى حکمه» (6) خداوند از ستم بر بندگان خود منزّه است و درباره آفریدگان خود به عدل رفتار مىکند و در مورد آنان به عدل حکم مىکند. بنابراین مقتضاى عدل الهى این است که خداوند هر انسانى را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد، «لا یکلّف الله نفساً الا وسعها» (7) و سپس با توجّه به توانایى و تلاش اختیارى وى درباره او قضاوت کند، «و قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون» (8) و سرانجام پاداش یا کیفرى در خور کارهایش به او عطا فرماید. «فالیوم لا تظلم نفس شیئاً و لاتجزون الا ما کنتم تعملون» (9)
عدل و قسط
هرچند عدل وقسط معمولاً در کنار یکدیگر ویا به جاى یکدیگر بکار مىروند امّا تفاوتهایى نیز با هم دارند و موارد کاربرد متفاوتى پیدا مىکنند.
گاهى عدل در برابر ظلم به کار مىرود و قسط در برابر تبعیض.
گاهى قسط را در تقسیم عادلانه به کار مىبرند، امّا عدل اعمّ از تقسیم عادلانه و هر کار عادلانه دیگر است.
گاهى عدل در مورد حکومت وقضاوت به کار مىرود و قسط در مقام تقسیم حقوق.
آثار ایمان به عدل خدا
ایمان به عدالت خداوند، از جهات مختلف اثر عجیبى در سازندگى انسان دارد:
1- از جهت کنترل خود در برابر گناهان. اگر انسان بداند که گفتار و کردارش زیر نظر است و جزاى هر نیک و بدى را خواهد دید، خود را در این جهان رها و بى قید و شرط نمىداند.
2- خوشبینى و دورى از یأس و ناامیدى. انسانِ معتقد به عدل الهى، به نظام آفرینش خوشبین است و چون خداى جهان را عادل مىداند، حوادث تلخ نیز برایش شیرین است و در هیچ حالى گرفته خاطر و مأیوس نیست.
3- استقرار عدالت در زندگى فردى و اجتماعى. کسى که به عدل خداوند عقیده دارد آماده پذیرفتن عدالت در زندگى شخصى و اجتماعى خویش است.
ریشههاى ظلم
3
ما با نیروى عقل و اندیشهاى که خدا به ما عنایت کرده، خوبىها و بدى ها را درک مىکنیم و مىفهمیم که ستم، بد و عدالت خوب است و معتقدیم خدا کار قبیح نمىکند و ظلم و ستم در او نیست زیرا تمام ظلم و ستمهایى را که در انسان مشاهده مىکنیم از یکى ازمنابع زیر سرچشمه مىگیرد:
جهل: گاهى جهل و نادانى ریشه ظلم است، مثلاً کسى که نمىداند نژاد سفید و سیاه با هم فرقى ندارد، به خیال برترى، به سیاه پوست ظلم مىکند، ریشه این ظلم، ناآگاهى یا خودخواهى است.
بنابراین انسان ممکن است با گمانهاى پوچ و کج فهمىها و نادانىها به کارهایى دست بزند که نتیجهاش جز ظلم نیست ولى از خدایى که جهل در او راه ندارد و علم او بىنهایت است چگونه ممکن است ظلم سر زند؟
2- ترس: گاهى انگیزه ظلم ترس است، مثل اینکه یک قدرتى از قدرت رقیب خود به وحشت مىافتد ومىترسدکه اگر حمله نکند به او حمله شود وبراى پیشگیرى، به او ظلم مىکند و یا طاغوتها براى تحکیم پایههاى قدرت خود و تسلّط بر آزادیخواهان به زور و ظلم متوسّل مىشوند؛ امّا مگر خدا رقیبى دارد یا به تحکیم قدرت نیاز دارد؟
3- نیاز و کمبود: گاهى عامل ظلم، نیاز است، نیازهاى مادّى یا روانى که ممکن است کسى را وادار کند که به عمل زشتى دست زند و بر دیگرى ستم کند.
4- خباثت درونى. برخى ظلمها به خاطر خباثت درونى افراد است؛ بعضى سادیسم دارند و از رنج دادن دیگران یا رنج کشیدن آنان لذّت مىبرند.
5 - عقده. گاهى فردى به اذیّت و آزار دیگران مىپردازد چون عقده دارد. او بر اثر ظلم دیگران و یا شکستها و یا به دلیل برآورده نشدن انتظارات و توقّعاتش به دیگران ستم مىکند وبدین وسیله مىخواهد انتقام بگیرد وخود را آرامش دهد.
اکنون که با ریشههاى ظلم آشنا شدید کدامیک را در خدا مىیابید تا کسى بتواند تصوّر کند انگیزه ظلم در خداوند وجود داشته باشد؟ در حالى که خداوند ذرّهاى ظلم نمىکند، «انّ اللّه لایظلم النّاس شیئا» (10) به هیچ کس ظلم نمىکند، «و لایظلم ربّک احدا» (11) حتّى به اندازه رشته باریکى که در وسط هسته خرما قرار دارد ظلم نمىکند. «لا یظلمون فتیلا» (12)
خداوند نه تنها به احدى ظلم نمىکند، حتّى اراده ظلم نسبت به هیچ موجودى ندارد. «و ما اللّه یرید ظلماً للعالمین» (13) خدایى که به ما فرمان عدالت مىدهد، «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان» (14) چگونه ممکن است خود ظلم کند؟ او که علم مطلق، حکمت مطلق و لطف مطلق است، چگونه ممکن است به انسان ضعیف که در طوفان غرائز سرکش به سر مىبرد دستور دهد که دشمنى ها وناراحتىهایى که از قومىدارد موجب بى عدالتى او نشود، «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ألاّ تعدلوا» (15) ولى خود با آن قدرت بى نهایت که تحت تأثیر هیچ غریزهاى نیست ظلم کند؟!
پاسخ به شبهات
در بحث عدل، شبهات و پرسشهاى بسیارى مطرح است؛ اگر خدا عادل است، علّت این همه تفاوت در آفرینش موجودات به خصوص انسانها چیست؟ اگر جهان بر پایه عدل استوار است، مشکلات و ناگوارىها و امراض و ناقص الخلقهها براى چیست؟ چرا لحظهاى گناه، گاهى عذاب ابدى به دنبال دارد؟
براى پاسخگویى، با استفاده از آیات و روایات نکاتى را گوشزد مىکنیم. هر یک از این نکات، کلیدى است براى حلّ معمّاها و پاسخى است به چراها و شبههها.
نکته اول: هیچ موجودى از خدا طلبکار نیست
خدا عادل است، یعنى حقّ هیچ موجودى را پایمال نمىکند و به هر موجودى طبق نظام حکیمانه هستى لطف مىکند. ظلم، پایمال کردن حقّ است و عدل و ظلم در جایى معنا پیدا مىکند که حقى در کار باشد.
4
اکنون مىپرسیم آیا کسى از خدا طلبى دارد و آیاموجودات از قبل حقّى داشتهاند تا پایمال شده باشد و ظلمى صورت گرفته باشد؟ مگر ما قبلاً بودهایم یا از خود چیزى داشتهایم تا از ما گرفته، یا پایمال شده باشد؟ البتّه تفاوتهایى در جهان هست، یکى جماد است، یکى گیاه، یکى حیوان است ودیگرى انسان، ولى هیچ موجودى قبلاً وجودى نداشته تا از او گرفته باشند. اگر یک قالى بزرگ را پاره پاره کنند، مىتوان گفت: این قالى قبلاً بزرگ بوده و اکنون با پاره شدن بزرگى خود را از دست داده است ولى اگر ما از اول یک قالیچه کوچک بافتیم، قالیچه حقّ ایراد ندارد که چرا من کوچکم؟ زیرا او پیش از این هیچ بود واصلاً از خود بزرگى نداشت تا کسى آن را گرفته باشد وبه او ظلمى کرده باشد. یا مثلاً حرف دال، زمانى مىتواند از نویسنده خود شکایت کند که چرا او را کمر خمیده قرار داده که قبلاً صاف نوشته مىشد، در آن صورت بود که یک کمال را از او گرفته بود و او حقّ اعتراض داشت. بنابراین اگر خدا به یک نفر که هیچ طلبى از او نداشته، چیزى بدهد و به فرد دیگرى از همان چیز، دو عدد بدهد، هرگز ظلم نیست. علاوه بر اینکه خداوند به آن کسى که نعمت بیشترى داده مسئولیّت بیشترى نیز سپرده است.
نکته دوم: تبعیض ظلم است نه تفاوت
خداوند، تمام موجودات را با تفاوتهایى حکیمانه آفرید و براى هر موجودى راهى مناسب براى رسیدن به کمال مقرّر کرد و در تکلیف و فرمان یا اجر و کیفرى که به دنبال آن معیّن ساخت، میان نژادى با نژاد دیگر یا امّتى با امّت دیگر یا فردى با فرد دیگر هیچ تبعیضى قایل نشد. انگشتهاى یک دست باهم تفاوت دارند، امّا این ظلم نیست چون هرکدام خاصیّت ویژهاى دارند. سلّول استخوان با سلّول چشم فرق مىکند امّا این بىعدالتى نیست، بلکه عین عدالت است. چنانکه قُطر و ضخامت ستونها و تیرآهنها در طبقات پایین ساختمان بیشتر از طبقات بالاست، در اینجا نیز تفاوت وجود دارد، امّا ظلم نیست. فرق است میان تبعیض و تفاوت؛ تبعیض یعنى در شرایط مساوى میان افراد و موجودات فرق گذاردن که این ظلم است امّا تفاوت مربوط به شرایط مختلف است، مثلاً: اگر تمام شاگردان یک کلاس به طور مساوى درس استاد را فراگرفتهاند و معلّم میان نمره آنان فرق بگذارد این تبعیض و ظلم است امّا اگر تفاوت نمرههاى معّلم به خاطر تفاوت آشنایى شاگردان با درس باشد مانعى ندارد. کارخانهاى را فرض کنید که هم پیچ و مهره کوچک مىسازد و هم تایر ماشین بزرگ، آیا به خود اجازه مىدهید به خاطر تفاوت میان پیچ و مهره و تایر به مؤسس کارخانه نسبت ظلم دهید؟ و آیا خود پیچ و مهره حقّ اعتراض دارد؟ شکّى نیست که جواب منفى است، زیرا زمانى هیچ یک از این دو نبودند و مؤسس کارخانه طبق مصلحت، این دو را براى دو کار مختلف ساخته است. در اینجا فقط یک صورت براى ظلم باقى مىماند و آن اینکه ما کار تایر را از پیچ و مهره بخواهیم، امّا اگر هر قطعه براى کارى ساخته شد و بیش از ظرفیّت هم چیزى بر آن تحمیل نشد، در این صورت ظلمى قابل تصوّر نیست.
تفاوتها، رمز خداشناسى
چنانکه گذشت، تفاوتهاى حکیمانه در آفرینش نه تنها ظلم نیست، بلکه عین عدالت است، علاوه بر آنکه رمز خداشناسى نیز هست، قرآن درسوره روم مىفرماید: «و مِن آیاته خَلقُ السَّمواتِ و الارضِ و اختِلافُ اَلسِنَتِکُم و ألوانِکُم» (16) اختلاف زبانها و رنگهاى شما انسانها، نشانه قدرت خداست.
اگر یک نقّاش، دائماً یک چیز را نقاشى کند و معمار یا مهندسى تنها یک طرح ساختمانى بدهد یا شاعرى تنها یک نوع شعر بسراید، اینها دلیل بر ضعف و محدودیّت اوست، امّا اگر کسى هر روز و هر ساعت طرحى نو داد این دلیل بر توان و قدرت بالاى اوست.
تفاوتها، رمز شکوفایى کمالات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 31 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
مقدمه:
سر منشأ اصلی مسائل گوناگون عدل قرآن است:
چرا کلام اسلامی بیش از هر چیز به مسأله عدل پرداخته است ؟ و چرا فقه اسلامی قبل از هر چیزی مسأله عدل برایش مطرح شد ؟ و چرا در جهان سیاست اسلامی بیش از هر کلمه ای کلمه عدل به گوش
میخورد ؟ اینکه در همه حوزهها سخن از عدل بود باید یک ریشه و سر منشأ خاص داشته باشد. آیا جریان اصلی دیگری در کار بوده که همه این جریانها را او بر میانگیخته و تغذیه میکرده است ؟
از نظر ما ریشه اصلی و ریشه ریشههای طرحهای علمی و عملی مسأله عدل را در جامعه اسلامی ، در درجه اول ، در خود قرآن کریم باید جستجو کرد . قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دلها کاشت و آبیاری کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکری و فلسفی و چه از نظر علمی و اجتماعی در روحها ایجاد کرد .
این قرآن است که مسأله عدل و ظلم را در چهرههای گوناگونش : عدل تکوینی ،عدل تشریعی ، عدل اخلاقی ، عدل اجتماعی طرح کرد .
قرآن تصریح میکند که نظام هستی و آفرینش ، بر عدل و توازن و بر اساس استحقاقها و قابلیتها است . گذشته از آیات زیادی که صریحا ظلم را از ساحت کبریائی بشدت نفی میکند ، و گذشته از آیاتی که ابلاغ و بیان و اتمام حجت را از آن جهت از شؤون پروردگار میشمارد که بود اینها نوعی
عدل ، و هلاک بشر با نبود آنها نوعی ظلم و ستم است ، و گذشته از آیاتی که اساس خلقت را بر حق - که ملازم با عدل است - معرفی مینماید ، گذشته از همه اینها در برخی از آیات ، از مقام فاعلیت و تدبیر الهی بعنوان مقام قیام به عدل یاد میکند :
"شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط " آل عمران.
و یا عدل را ترازوی خدا در امر آفرینش میداند :
و السماء رفعها و وضع المیزان ».
در ذیل همین آیه است که رسول خدا فرمود :
" بالعدل قامت السموات و الارض »
" آسمانها و زمین به عدل برپا است " .
عدل تشریعی یعنی اینکه در نظام جعل و وضع و تشریع قوانین ، همواره اصل عدل ، رعایت شده و میشود نیز صریحا مورد توجه قرآن قرار گرفته است . در قرآن کریم تصریح شده که حکمت بعثت و ارسال رسل این است که عدل و قسط بر نظام زندگانی بشر حاکم باشد :
3
" لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم
الناس بالقسط ».
" همانا فرستادگان خویش را با دلائل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و مقیاس ( قانون ) فرستادیم تا مردم بدینوسیله عدل را بپا دارند " .
بدیهی است که برقراری اصل عدل در نظامات اجتماعی ، موقوف به این است که اولا نظام تشریعی و قانونی ، نظامی عادلانه باشد ، و ثانیا عملا به مرحله اجرا در آید .
علاوه بر این اصل کلی که قرآن در مورد همه پیامبران بیان کرده است ، در مورد نظام تشریعی اسلامی میگوید : « قل امر ربی بالقسط ». یا در مورد برخی دستورها میگوید : « ذلکم اقسط عند الله »
قرآن کریم ، امامت و رهبری را " پیمان الهی " و مقامی " ضد ظلم " و " توأ م با عدل " میداند . قرآن آنجا که درباره شایستگی ابراهیم برای امامت و رهبری سخن میگویند ، برداشتن چنین است : " آنگاه که ابراهیم از همه کورهها خالص در آمد به او ابلاغ شد که تو را به امامت و رهبری برگزیدیم . ابراهیم درخواست کرد و یا استفهام نمود که این موهبت الهی در نسل او ادامه یابد . به او پاسخ داده شد که : امامت و رهبری ، پیمانی است الهی و ستمکاران را در آن نصیبی نیست : « لا ینال عهدی الظالمین » .
قرآن ، انسان اخلاقی را به عنوان " صاحب عدل " نام میبرد . در چند جای قرآن که سخن از داوری و یا گواهی انسانهایی است که از نظر تربیتی و اخلاقی و روحی قابل اعتماد باشند ، آنها را به همین عنوان که گفتیم نام میبرد ، مثل اینکه میفرماید : « یحکم به ذوا عدل منکم ». یا میفرماید : « و اشهدوا ذوی عدل منکم ».
پس از ترجمه آثار یونانی در جهان اسلام ، این جمله افلاطون معروف شد که " عدالت ، مادر همه فضائل اخلاقی است " ولی در حدود دو قرن پیش از آنکه سخن افلاطون در میان مسلمین شناخته بشود ، مسلمین از زبان قرآن این سخن را شنیده بودند .
بیشترین آیات مربوط به عدل ، در باره عدل جمعی و گروهی است اعم از خانوادگی ، سیاسی ، قضائی ، اجتماعی . در قرآن ، از توحید گرفته تا معاد ، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت ، و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی ، همه بر محور عدل استوار شده است . عدل قرآن ، همدوش توحید ، رکن معاد ، هدف تشریع نبوت ، فلسفه زعامت و امامت ، معیار کمال فرد ، و مقیاس سلامت اجتماع است .
عدل قرآن ، آنجا که به توحید یا معاد مربوط میشود ، به نگرش انسان به هستی و آفرینش ، شکل خاص میدهد ، و به عبارت دیگر ، نوعی " جهان بینی “است ، آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط میشود ، یک " مقیاس “ و " معیار " قانون شناسی است ، و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط بشمار آید ، آنجا که به امامت و رهبری مربوط میشود یک " شایستگی "