هزار فایل: دانلود نمونه سوالات استخدامی

دانلود فایل, مقاله, مقالات, آموزش, تحقیق, پروژه, پایان نامه,پروپوزال, مرجع, کتاب, منابع, پاورپوینت, ورد, اکسل, پی دی اف,نمونه سوالات استخدامی,خرید کتاب,جزوه آموزشی ,,استخدامی,سوالات استخدامی,پایان نامه,خرید سوال

هزار فایل: دانلود نمونه سوالات استخدامی

دانلود فایل, مقاله, مقالات, آموزش, تحقیق, پروژه, پایان نامه,پروپوزال, مرجع, کتاب, منابع, پاورپوینت, ورد, اکسل, پی دی اف,نمونه سوالات استخدامی,خرید کتاب,جزوه آموزشی ,,استخدامی,سوالات استخدامی,پایان نامه,خرید سوال

تحقیق انسان و کرامت او 21 ص

تحقیق انسان و کرامت او 21 ص

تحقیق-انسان-و-کرامت-او-21-صلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

2
2
‏ ‏انسان ‏و کرامت او
‏ ‏آفریده ها‏ ‏، همه کریم هستند ( 1 ) . کرامت هر پدیده به برخاستن از هستی و اتصال به هستی هوشمند است‏ .‏ (2 ) ‏ ‏بنا بر این اتصال، هر پدیده ای آزاد است و تا وقتی از ، خدا، از آزادی خویش، غافل نمی شود، کریم است . صفت کریم‏ ‏ که انسان جسته است، ‏به ورود در ابتلی (3 ) و به ‏تسلیم حکم زور نشدن است (‏4‏ ) ‏، به همه پدیده های هستی را کریم دانستن و کرامت هر آفریده را رعایت کردن است ( ‏5‏ ) . انسان کریم ‏می ماند ‏ ‏و اکرم می شود ‏به تقوی ‏(‏6‏ ) . ‏ ‏و تقوی تحقق پیدا می کند به « آزاد و آزادتر شدن از راه رشد » ( ‏7‏) ‏،‏ به پیشی گرفتن در علم ، در دادگری، در خدمتگزاری ، در دوستی ‏و... و به عمل به همه حقوق انسان (‏8‏ ) و ‏ ‏افزودن بر کرامت خویش به ‏تکریم ‏ همه پدیده ها ‏و بر انگیختن آفریده ‏ها ‏بر افزودن بر کرامت ‏، تحقق پیدا می کند‏. ‏از آن رو فرمود « در دین اکراه نیست » که ‏هم دین روش زور و خشونت زدائی است و هم ‏ ‏بکار بردن ‏هر ‏اکراهی ‏ ، کرامت را با خواری جانشین کردن است. به سخن دیگر، کریم صفت خداوند است و همچون صفات دیگر‏ش‏، در انسان ، هست ‏׃ حقوق و استعدادها‏ ذاتی انسانند. اما چنان نیست که اگر آدمی از آنها غافل شد، ‏اگر راه رشد را باز گذاشت و در بیراهه ویرانگری افتاد، استعدادهای او تباه نشوند و زندگی که نه عمل به حقوق شد، ویرانی بر ویرانی نیفزاید و زندگی انسان و محیط زیست او را تباه نگرداند.
‏ ‏کرم ‏خداوند‏ در حق انسان و همه آفریده ها ، آزاد و کریم آفریدن آنها است : او،‏ داستان آفرینش انسان را در قرآن ، این سان آغاز می کند : به فرشتگان می گوید قصد دارد بر روی زمین خلیفه ای قرار دهد . فرشتگان می پرسند آیا می خواهی کسی را قرار بدهی که در آن فساد کند و خونها را بریزد ؟ خداوند به آنها پاسخ می دهد آنچه را من می دانم شما نمی دانید (‏9‏) بدین‏ ‏سان انسان با حق خلیفة اللهی آفریده شد و بر زمین قرار گرفت ‏:‏
‏خلیفة الله :
‏ تاریخ از دیدگاه قرآن ، یک رشته جانشین شدنها است : هر نوبت قومی از خود بیگانه می شود و به ‏بی‏راه‏ه‏ تخریب خود و طبیعت می افتد . قومی دیگر به حق خلافت خویش عارف می شود و ، به بعثت، انسان را از بیراهه مرگ و ویرانی . به راه زندگی و رشد ‏در آزادی ‏باز می آورد . بدین قرار ، ‏جریان ‏ تاریخ ‏ هستی ، جریان رشد است. کرامت انسان به ایفای نقش رهبری در این جریان است. ‏اما‏، بسا انسانها از فطرت خویش غافل و‏،‏ در روابط قوا ، از خود بیگانه و آلت قدرت ویرانگر می شوند. ‏با وجود این‏ ، بنا بر فطرتی که انسان را است ، جریان تاریخ ‏ گذار از انحطاط به رشد است . چنانکه اگر قومی به بیراهه انحطاط افتاد ، قوم دیگری به انقلاب روی می آورد و راه رشد را بر انسانیت می گشاید . ( ‏10‏ ) حتی وقتی تمامت یک قوم به ‏بی‏راه‏ه‏ ستم می روند ، اندک شماری از آنها که راه هدایت جسته اند و به راه زیستن در آزادی و کرامت ‏افزائی‏ ‏از رهگذر‏ رشد ‏باز‏آمده اند ، ‏برحق و مقام ‏خلیف‏ة‏ ‏اللهی‏ بر روی زمین‏ ، عارف ‏ ‏( 11 ) ‏و‏ بانی انقلاب می شوند و ‏حیات انسان‏ها‏ در آزادی و رشد ‏ ادامه می یابد‏:
‏ جدا کننده ‏راه‏ زندگی از ‏بیراهه‏ مرگ ‏در ویرانگری ‏چیست ؟ ‏تکرار کنیم که ‏انسان‏ ‏ آزاد کریم ‏است‏. پس‏ کرامت ‏او‏ ‏در گرو تک‏ریم خو‏د‏ و همه پدیده های هستی است ‏.‏ غفلت از کرامت هر پدیده ای غفلت از کرامت خویش‏ است. اما ‏این غفلت ‏فرآورده ‏ تسلیم شدن به حکم زور‏ است‏ . ‏وقتی غفلت همگانی می شود، فساد جهان شمول ‏می گردد (‏12‏ ) . ‏به سخن دیگر ، ‏قهر و فقر زندگی اکثریت بزرگ انسانها ‏و‏ محیط زیست آفریده ها را تباه می کند. انسانها نه تنها هستی را شئی می گردانند که خود نیز جریان شئی شدن را شتابان به پیش می روند. بارز ترین نشانه آن جانشین کردن کر‏امت فطری با کرامت صوری است. ضابطه تکریم قدرت‏ مداری است .
2
2
‏ ‏لذا، ‏هر استکباری با استضعافی و هر بزرگ نمائی با تحقیری همراه می شو‏ن‏د. چون بدون تخریب قدرت نیست ، پس بدون تحقیر ، تکبیر نیست . نه تنها در این معنی که هرکس بزرگی جستن خویش را در‏ گرو خوار کردن ‏دیگری می بیند که‏، ‏ وخامت بارتر ، ‏ او در نمی یابد که ‏گم کردن کرامت ‏از ‏ بیمقدار شدن در جریان اینهمانی جستن با قدرت و آلت آن گشتن است ‏. او‏ تجسم خواری‏ ‏گشته‏ ‏و می پندارد ‏ بزرگی ‏جسته است‏. ‏رها شدن از خواری همگانی ‏و‏ از قهر و فقر بر خود افزا، موکول به باز شناختن فطرت خویش یا پیروی از قاعده « تغییر کن تا تغییر دهی » است. (‏13‏ )
‏ ‏ ‏بدین انقلاب ، انسان کرامت‏ی‏ را باز می یابد که ویژه ‏او ‏است : امانت خداوندی به همه آفریده ها پیشنهاد شد و تنها ا‏ن‏سان بود که آن را پذیرفت ( 1‏4‏ ) . این امانت مسئولیت امامت رشد در آزادی است ( ‏15‏ ) . نه تنها تصدی رشد خویش که رهبری ‏رشد آفریده ها و عمران طبیعت .‏ ‏بدین قرار، ‏ رشد ‏انسان و آفریده ها در آزادی - نه چون رشد قدرت که خشونت بر خشونت و ویرانی بر ویرانی و فقر بر فقر و نابرابری برنابر‏ابر‏ی می افزاید - ‏واقعیت پیدا می کند ‏: جریان رشد تمامی پدیده های هستی ، یک جریان است. ‏اگر بخشی غنی شد و بخشی دیگر فقیر گشت‏ ‏، اگر انسانها گمان بردند ثروت بر ثروت می افزایند‏ ‏ اما طبیعت ویران شد، جریان ، جریان رشد نیست، جریان بندگی قدرت را ‏ ‏به پیش رفتن است ‏. ‏پس‏، جدا کننده مشی زندگی ‏در آزادی ، ‏از مشی مرگ در ویرانگری، ‏لااکراه است‏ ‏:
‏ ‏ ‏ ‏در حقیقت،‏ ‏برای آنکه همه پدیده ها کرامت خویش ‏را ‏از دست ندهند و در جریان رشد، بر آن بیفزایند، بر انسان است که نقش خویش را ، بعنوان خلیفه خدا ، ایفا کند. غفلت از این حق و نقش، انسان را رهبر مشی مرگ در ویرانگری همه پدیده ها می کند. در جهان، خواری بر خواری افزوده می شود . لحظه مرگ، لحظه تهی شدن ‏از کرامت می گردد ‏׃ ‏ ‏انسانها بر فطرت آفریده می شوند و با صفت و حق خلیف‏ة‏ ‏اللهی ‏آفریده می شوند . اما آنکس که توحید را بمثابه اصل راهنما گم می کند و بر این یا آن ثنویت در بیراههِ ‏قدرتمداری ‏ می شود ، از فطرت بیرون می رود ، خلیفه اللهی را از دست می دهد و آلت کفر یا باورهایی می شود که ترجمان اصالت زور هستند‏. ‏ ‏ا‏و کرامت از دست می دهد ‏و خواری می یابد ‏( ‏16‏ )
‏" او شما را خلیفه بر روی زمین قرار داد . هر کس کفر می ورزد ، به کفر خویش تباه می شود .‏..‏کفر ‏کافران تنها زیانهای آنها را افزون می کند‏ ‏"
‏ بدین قرار، ‏ هشدار خداوند صریح است ‏׃ ‏کفر ورزیدن ، خلیفة اللهی را از یاد بردن ، از آزادی خویش غافل شدن ، صفت کریم را از دست دادن و خوار شدن ‏و زیان دیدن و ‏زیان رساندن ‏است (‏ ‏17‏ )
‏تاریخ با پیرو‏ز‏ی زورپرستان پایان نمی پ‏ذ‏یرد‏ :
‏جریان تاریخ ادامه می یابد . در پی هر انحطاطی ، قیامی به حق و برای حق روی می دهد . سر انجام توحید اصل راهنمای همه انسانها می شود . حق می آید و باطل می رود . و اهل توحید ، خلیفه های خدا بر روی زمین می شوند : ( ‏18‏ )
‏ " و خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و عمل صالح می کنند ، وعده کرده است آنها را خلیفه های روی زمین بگرداند . "
‏ ‏ این قاعده عمومی تنها ترجمان تجربهِ تاریخ نیست : هر چند قاعده نسبت به گذشته صدق می کند . توضیح اینکه اقوامی از میان رفته اند . اما انسانها ، به یمن بعثت ها ، به حیات خویش ادامه داده اند . حیات ادامه یافته است اما از کجا بدانیم که قاعده نسبت به آینده نیز صدق می کند . به سخن دیگر از کجا آدمیان طبیعت و انسانها بر جا بمانند ، تا مؤمنان نیکوکار خلیفه های خدا بگردند ؟
‏سرنوشت انسان و مسئولیت امانتی که پذیرفته است ؟ :
2
4
‏ انسان از گلی سرشته شد که مجموعه حیات پذیر کاملی بود . روح خدا در او دمیده شد ( ‏19‏ ) و فطرتی پیدا کرد که خدائی است ( ‏20‏ ) در متناسب ترین اندازه ها ساخت گرفت و زیباترین صورت را یافت ( ‏2‏1‏ ) و خدا آفرینش او را به خود تبریک گفت ( ‏2‏2‏ ) او را بر فطرت آفرید ، چرا که فطرت توحید است ( ‏23‏ ) و حیات بدون توحید در وجود نمی آید . در بهترین اندازه ها آفرید و آفرینش او را بخود تبریک گفت . زیرا تمامی هستی را در وجود کوچک او خلاصه کرد ( ‏24‏ ) و خلیفه خود بر روی زمین گرداند و هدایت شدن را در عهده خود او نهاد . ‏او و همه پدیده ها را کریم آفرید و او را به تکریم خویش و همه پدیده ها خواند. انسان خود داوطلب این مسئولیت شد. پدیده های دیگر تن به این مسئولیت ندادند ‏׃
‏ اما اگر قرار باشد در جریان زمان ، زمین از خلیفه های خدا - کسانی که به حق خلیفة اللهی عارف هستند - خالی نشود ، باید آفریده ها یی مسئولیت این امانت را بپذیرند . خدا امانت را به همه آفریده ها پیشنهاد کرد و انسان بود که آن را پذیرفت :
‏ " همانا امانت را به آسمانها و زمین و کوه ها پیشنهاد کرد . همه بیم کردند و از بر دوش گرفتن آن خود داری کردند . انسان بر دوش گرفت و همانا با نادانی و ستم "
‏ این " امانت " نوعی رهبری ( امامت ) ، ‏به یمن عقل ﺁزاد، است. ‏رهبری بیانگر خلیفة اللهی و تضمین کننده تداوم آن است . از آنجا که انسان عهده دار این رهبری و با تمام اعضای خویش مسئول ﺁن می شود ( ‏25‏ ) پس باید صفات خدائی و بعد معنوی داشته باشد . توانائی ‏های خویش را بپرورد ‏ و موجودی نسبی و فعال باشد که در پهنه ای گسترده تا بی نهایت ، در صیرورت است ‏. در این پهنه گسترده ، نقش امامت را برای همه پدیده ها بر عهده گرفتن، نیاز به داشتن استعدادها و حقوق دارد. استعدادهای او، صفات ثبوتیه خداوندند ‏:
‏ خدا به انسان اسماء آموخت ( ‏2‏6‏ ) بدو آنچه نمی دانست و بیان و کتابت آموخت ( ‏27‏ ) استعداد دانش جویی داد . به او هوش و عقل داد ‏و صاحب بصیرت بر خویشتن گرداند و قوه تمیز عمل نیک از عمل زشت داد‏. نشانه های خود را بر او بنمود تا ‏عقل‏ را بکار اندازد ( ‏18‏ ) . او را قوه ابداع و خلاقیت و صنعت و استعدادهای دیگر بخشید . اما از انسان ها، یکی کار پذیر ، دیگری فعال شدند . یکی استعدادها را در رشد بکار برد و دیگری، به ساختن دروغ و زور، استعدادهای خویش ‏را ‏تباه گرداند ( ‏29‏ ) . به انسان فطرت عدالت جو داد او را به عدالت و قسط خواند . ( ‏30‏ ) ‏بدو، استعداد رهبری داد و ‏او را امام و آزاد و هدف دار آفرید . ( ‏31‏ ) راه رشد را از راه سرکشی جدا کرد ( ‏32‏ ) و هدایت خویش را به مؤمن و کافر داد . به انسان هشدار داد اگر از راه رشد بیرون برود ، به بیراههِ زیادت طلبی ( ‏33‏ ) می افتد و آن را تا مرگ و ویرانی پیش میرود .
‏ با اینهمه این انسان کامل نیست . او می تواند از فطرت خویش بدر رود . انسانی است که ضعیف و بی قرار آفریده شده است ( ‏34‏ ) . اگر بر فطرت بماند از ضعف به قوت می رسد‏ و بر کرامت خویش می افزاید‏ . اما اگر‏، در پندار و گفتار و کردار‏ توحید را با ثنویت جانشین کند، ‏عقل او از ﺁزادی که دارد غافل می شود و با راهنما کردن ثنویت ، قدرتمدار می شود و ‏نیروهای حیاتی را به زور مرگ آور بدل می کند و ستمکار می شود و بیراههِ ضعف را تا مرگ و ویرانی می رود .
‏ قرآن در تشریح چگونگی از خود بیگانه شدن انسان ، واقعیتی را خاطر نشان می کند که انسانها همچنان از آن غفلت می کنند :

‏حقوق انسان ذاتی او و سلب نکردنی هستند‏ :
‏ هر انسانی خلیفهِ خدا ، امام و آزاد بدنیا می آید . پیش از آنکه به دینی یا مرامی در آید ، صاحب حقوق و مسئول دفاع از حقوق خویش و حقوق هر فرد دیگری با هر دین و مرام و هر نژاد و رنگ و ملت و قوم و قبیله‏ و مسئول کرامت خویش و تمامی پدیده ها‏ است . به سخن دیگر حقوقی که او دارد ، اعطائی نیستند . تابع در آمدن او به این یا آن دین نیستند . بهر دینی در آید ، این حقوق را از دست نمی دهد . چرا که در دین اکراه نیست (
2
4
‏35‏ ) و گرویدن به دین ، حقی از حقوق او است . همانطور که در حقوق بشر در قرآن می خوانید ، شرط برخورداری از این حقوق این نیست که مسلمان بشود و نیز نمی گوید اگر اسلام نپذیرفت یا بدان در آمد و سپس آن را ترک گفت ، حقوق خود را از دست می دهد .
‏ اما آن واقعیت که قرآن می آموزد و این آموزش را انسان ها از یاد میبرند ، اینست : تا وقتی انسان‏ها‏ بخواه‏ن‏د ‏ آزاد بمانند‏، هیچ قدرتی ‏پدید نمی آید تا بتواند‏ آزادی و حقوق ‏آنها‏ را سلب کند . ‏زمانی هم که بیشتر انسانها از خود بیگانه می شوند و آزاد‏ی‏ و حقوق و بنا بر این کرامت خویش را از یاد می برند و قدرت را پدید می آورند، این قدرت نمی تواند کسانی را ‏از‏ آزاد‏ی‏ و حقوق خویش ‏ محروم کند که آنها ‏را از یا‏د‏ نمی برند‏ ‏. ‏کرامت هر انسان را هیچ موجود دیگری‏، هیچ قدرتی ‏ نمی تواند از او بستاند. تنها خود او است که می تواند کرامت خویش را از یاد ببرد و خواری گزیند. ‏انسان خلیفهِ خدا و امام خلق شده است . وقتی از توحید بدر می رود ، خلیفه زور و امامِ شرک می شود و حقوق خویش و انسانهای دیگر را از یاد می برد ‏׃ خوار می شود و خوار می کند.‏ ‏
‏ بدین قرار هیچ انسانی نمی تواند خود را از مسئولیت رعایت نشدن حقوق خویش مبری کند . و نیز ، به این عذر که تنها است و بر جهان قدرتهای ستمگر حاکمند ، نمی تواند وظیفهِ خویش را در دفاع از حقوق خو‏د‏ و حقوق فرد فرد انسانها ‏و همه پدیده های هستی ‏بر زمین بگذارد .( ‏36‏ ) وقتی انسانی به دفاع از حقوق بر می خیزد ، خلیفهِ خدا در روی زمین می شود و چون فطرت انسان را باز می گوید ، بگونه ابراهیم ( ‏37‏ ) ، سخنگوی تمامی انسانیت می ‏شو‏د . و چون خلیفهِ خدا است ، تنها نیست ، خدا با اوست و سر انجام پیروز می شود . ‏خدا با او است وقتی او از بیان آزادی غافل ‏ن‏شود و بدین غفلت، بیان آزادی را در بیان قدرت از خود بیگانه نکند و راهبر ‏عقل خود نگرداند و ‏پندار و گفتار و کردار خویش ‏ترجمان قدرت نسازد . ‏
‏ اما چرا آزادی و حقوق ذاتی انسان هستند ؟ زیرا آزادی و حق را جز بر اصل توحید نمی توان در تصور آورد و تعریف کرد . بر اصل ثنویت ، حق و آزادی به لباس باطل در می آیند . برای مثال بر اصل ثنویت می گویند : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که، از ﺁنجا، آزادی دیگری شروع می شود . اما آیا دانش هر کس ‏هم ‏آنجا تمام می شود که دانش دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آیا ابداع و خلاقیت هر کس ‏هم ‏جائی تمام می شود که ابداع و خلاقیت دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آیا خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... هر کس ‏هم ‏آنجا تمام می شود که خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... دیگری، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ پس تعریف آزادی باید در برگیرنده زور و بکار بردن آن نیز باشد ، تا بتوان گفت : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که آزادی دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود . اما زور نبود آزادی است و با جبر ملازمه دارد . اگر آزادی عبارت شود از بکار بردن زور ، پس هر فرد در زندانی که «آزادی» فردهای دیگر است ، زندانی می شود . رابطه ها ، رابطه قوا می گردند و بدیهی است ، که قوی ترها وارد قلمرو "آزادی " ضعیف ترها می شوند . بر اصل روابط قوا ، آزادی و حقوق انسانی و حیات انسان و طبیعت هستند که قربانی می شوند .
‏ آزادی و حقوق بر اصل توحید تعریف دقیق خویش را پیدا می کنند : ‏آن آزادی که به تعریف نمی آید اما چون نسیم می توان حس‏ش‏ کرد،‏ آزادی است که ‏ ‏عقل ، در لحظه خلق، در لحظه اینهمانی جستن به هستی ، می یابد. از این رو، ‏اندیشه و عمل خالی از زور ، ‏صفت‏ آزاد ‏می جویند‏ ( ‏38‏ ) ‏. از این رو، آزادی حدگذار نیست ، حد و مرز بردار است : آزای هرکس مرز آزادی دیگری نیست ، ‏ فراخنای آزادی دیگر ‏است‏. بدین قرار ، وقتی هستی بر فطرت آفریده شده است و فطرت توحید است ، آزادی و حقوق ترجمان توحید و بنا بر این ذاتی انسان و غیر قابل سلب هستند .

 

دانلود فایل

دانلود پاورپوینت 1ساختمان چشم انسان

دانلود پاورپوینت 1ساختمان چشم انسان

دانلود-پاورپوینت-1ساختمان-چشم-انسانلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل :  powerpoint (..ppt) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 36 اسلاید

 قسمتی از متن powerpoint (..ppt) : 
 

بنام خدا
ساختمان چشم انسان
ساختمان چشم انسان
ساختمان چشم انسان شبیه یک کره است. در قسمت جلوی این کره یک پنجره شفاف به نام قرنیه وجود دارد. نور از محیط خارج وارد قرنیه شده و پس از عبور از مردمک به عدسی می‌رسد. عدسی نور را به صورت دقیق روی شبکیه متمرکز می‌کند تا تصویر واضحی بر روی شبکیه ایجاد شود. چشم انسان قادر به تشخیص ۹۰۰ میلیون رنگ می‌باشد .
چشم از دو بخش بوجود آمده‌است:۱-اجزای فرعی چشم ۲-کرهٔ چشم. اجزای فرعی چشم عبارت است از: حَدَقه، پــِلک، مُژه، اَبرو، ماهیچه‌های گرداننده کرهٔ چشم.
اجزای فرعی چشم
حدقه یا چشمخانه: استخوان‌های متعددی هستند که به‌یکدیگر پیوسته‌اند و یک صندوقچهٔ محکم مخروطی‌شکل را به‌وجود آورده‌اند تا کرهٔ چشم در میان آن محفوظ باشد. استخوان‌های چشمخانه در قسمت بالا استخوان پیشانی و در پائین استخوان گونه و از طرف خارج استخوان گیجگاهی و از طرف داخل استخوان بینی هستند. فضای داخلی این صندوقچه استخوانی از یک مادهٔ چرب که تا حدی سیال هم هست پر می‌باشد.
حدقه بوسیله پرده‌ای به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش جلو، جایگاه کره چشم و در بخش عقب؛ اعصاب بینایی که عهده‌دار رساندن تصویرها بمغز هستند؛ و اعصاب حسی و حرکتی و ماهیچه‌های گرداننده چشم و رگ‌هایی که خون را به حدقه و ماهیچه‌های مزبور می‌رساند، قرار دارند.
اجزای فرعی چشم
پلک: جلو چشم دو پرده ظریف و محکم آویخته شده که صفحه لطیف چشم را از گرما و سرما و غیره محافظت می‌کنند؛ و در موقع خواب و خطر کاملاً باهم جفت می‌گردند، تا در پناه خود چشم را از هرگونه آسیب احتمالی محفوظ دارند، به علاوه در تعدیل نور نقش مهمی به عهده دارند.
( a عصب بینایی و مویرگ‌های خونی ( b نقطهٔ کور c ) صلبیه ( d مشیمیه ( e شبکیه ( h عنبیه ( i مردمک j ) قرنیه ( k زلالیه ( l ماهیچه‌های مژکی m ) عدسی ( o زجاجیه p ) لکهٔ زرد.
در مواقع معمولی در هر دقیقه چند مرتبه؛ به‌طور منظم پلک‌ها به‌هم می‌خورند، و در نتیجه مایع ویژه اشک را که از غده‌هایی که در قسمت فوقانی چشم قرار دارد تراوش کرده و بر روی صفحه چشم پهن می‌کنند تا آنرا شستشو داده و همیشه تازه و مرطوب نگاه دارد و در نتیجه فعالیت آنرا آسان گردانند.
تراوش اشک از دو نظر برای چشم لازم و سودمند است: یکی از این جهت که سطح چشم را شستشو داده و مانع می‌شود از اینکه ذراتی که همراه هوا وارد چشم می‌گردد، صفحه چشم را کدر و ناصاف کند، و دیگر اینکه چون این مایع مخصوص (اشک) دارای خاصیت ضدعفونی است برای نگه‌داشتن طبقات کره چشم اهمیت شایانی دارد.
اشک چشم پس از اینکه چشم را شستشو داده و ضدعفونی کرد به سوی گوشهٔ داخلی چشم سرازیر می‌شود و از آنجا به‌وسیلهٔ لوله اشکی به‌درون کیسه مخصوصی که کیسهٔ اشکی نامیده می‌شود می‌ریزد و در آنجا نیز توقف نمی‌کند و ضمناً بی‌مصرف هم نمی‌ماند، بلکه تدریجاً به فضای تحتانی بینی می‌ریزد، تا در اثر تبخیر، هوای تنفسی را که از بینی به سوی شش رهسپار است مرطوب سازد.

 

دانلود فایل

دانلود پاورپوینت 1ساختمان چشم انسان

دانلود پاورپوینت 1ساختمان چشم انسان

دانلود-پاورپوینت-1ساختمان-چشم-انسانلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل :  powerpoint (..ppt) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 36 اسلاید

 قسمتی از متن powerpoint (..ppt) : 
 

بنام خدا
ساختمان چشم انسان
ساختمان چشم انسان
ساختمان چشم انسان شبیه یک کره است. در قسمت جلوی این کره یک پنجره شفاف به نام قرنیه وجود دارد. نور از محیط خارج وارد قرنیه شده و پس از عبور از مردمک به عدسی می‌رسد. عدسی نور را به صورت دقیق روی شبکیه متمرکز می‌کند تا تصویر واضحی بر روی شبکیه ایجاد شود. چشم انسان قادر به تشخیص ۹۰۰ میلیون رنگ می‌باشد .
چشم از دو بخش بوجود آمده‌است:۱-اجزای فرعی چشم ۲-کرهٔ چشم. اجزای فرعی چشم عبارت است از: حَدَقه، پــِلک، مُژه، اَبرو، ماهیچه‌های گرداننده کرهٔ چشم.
اجزای فرعی چشم
حدقه یا چشمخانه: استخوان‌های متعددی هستند که به‌یکدیگر پیوسته‌اند و یک صندوقچهٔ محکم مخروطی‌شکل را به‌وجود آورده‌اند تا کرهٔ چشم در میان آن محفوظ باشد. استخوان‌های چشمخانه در قسمت بالا استخوان پیشانی و در پائین استخوان گونه و از طرف خارج استخوان گیجگاهی و از طرف داخل استخوان بینی هستند. فضای داخلی این صندوقچه استخوانی از یک مادهٔ چرب که تا حدی سیال هم هست پر می‌باشد.
حدقه بوسیله پرده‌ای به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش جلو، جایگاه کره چشم و در بخش عقب؛ اعصاب بینایی که عهده‌دار رساندن تصویرها بمغز هستند؛ و اعصاب حسی و حرکتی و ماهیچه‌های گرداننده چشم و رگ‌هایی که خون را به حدقه و ماهیچه‌های مزبور می‌رساند، قرار دارند.
اجزای فرعی چشم
پلک: جلو چشم دو پرده ظریف و محکم آویخته شده که صفحه لطیف چشم را از گرما و سرما و غیره محافظت می‌کنند؛ و در موقع خواب و خطر کاملاً باهم جفت می‌گردند، تا در پناه خود چشم را از هرگونه آسیب احتمالی محفوظ دارند، به علاوه در تعدیل نور نقش مهمی به عهده دارند.
( a عصب بینایی و مویرگ‌های خونی ( b نقطهٔ کور c ) صلبیه ( d مشیمیه ( e شبکیه ( h عنبیه ( i مردمک j ) قرنیه ( k زلالیه ( l ماهیچه‌های مژکی m ) عدسی ( o زجاجیه p ) لکهٔ زرد.
در مواقع معمولی در هر دقیقه چند مرتبه؛ به‌طور منظم پلک‌ها به‌هم می‌خورند، و در نتیجه مایع ویژه اشک را که از غده‌هایی که در قسمت فوقانی چشم قرار دارد تراوش کرده و بر روی صفحه چشم پهن می‌کنند تا آنرا شستشو داده و همیشه تازه و مرطوب نگاه دارد و در نتیجه فعالیت آنرا آسان گردانند.
تراوش اشک از دو نظر برای چشم لازم و سودمند است: یکی از این جهت که سطح چشم را شستشو داده و مانع می‌شود از اینکه ذراتی که همراه هوا وارد چشم می‌گردد، صفحه چشم را کدر و ناصاف کند، و دیگر اینکه چون این مایع مخصوص (اشک) دارای خاصیت ضدعفونی است برای نگه‌داشتن طبقات کره چشم اهمیت شایانی دارد.
اشک چشم پس از اینکه چشم را شستشو داده و ضدعفونی کرد به سوی گوشهٔ داخلی چشم سرازیر می‌شود و از آنجا به‌وسیلهٔ لوله اشکی به‌درون کیسه مخصوصی که کیسهٔ اشکی نامیده می‌شود می‌ریزد و در آنجا نیز توقف نمی‌کند و ضمناً بی‌مصرف هم نمی‌ماند، بلکه تدریجاً به فضای تحتانی بینی می‌ریزد، تا در اثر تبخیر، هوای تنفسی را که از بینی به سوی شش رهسپار است مرطوب سازد.

 

دانلود فایل

دانلود مقاله سرشت حق جوی انسان 15 ص

دانلود مقاله سرشت حق جوی انسان 15 ص

دانلود-مقاله-سرشت-حق-جوی-انسان-15-صلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏سرشت حق جوی انسان‏........................‏..................................................‏.........‏............. &‏ 1
‏سرشت حق جوی انسان
‏ادله‏ ‏ا‏ی‏ ‏بر‏ ‏فطرت‏ ‏خداجو‏ ‏ی‏ ‏انسان‏
‏پرسش‏:
‏کدام‏ ‏ی‏ک‏ ‏از‏ ‏آ‏ی‏ات‏ ‏قرآن‏ ‏کر‏ی‏م‏ ‏ب‏ی‏انگر‏ ‏فطرت‏ ‏خدا‏ ‏جو‏ی‏ ‏انسان‏ ‏است‏ ‏؟‏ ‏آ‏ی‏ا‏ ‏دل‏ی‏ل‏ ‏د‏ی‏گر‏ی‏ ‏هم‏ ‏برا‏ی‏ن‏ ‏امر‏ ‏وجود‏ ‏دارد؟‏
‏منبع‏ ‏پاسخ‏: ‏پا‏ی‏گاه‏ ‏حوزه‏6886‏،‏ 6886
‏پاسخ‏:
‏چ‏ی‏ست‏ ‏فطرت
‏فطرت‏ ‏واژه‏‏‏ا‏ی‏ ‏عرب‏ی‏ ‏از‏ ‏ماده‏ (‏ف،‏ ‏ط،‏ ‏ر‏) ‏است‏ . «‏فطر‏»‏ ‏در‏ ‏عرب‏ی‏ ‏به‏ ‏معن‏ی‏ ‏شکافتن‏ ‏وآفر‏ی‏دن‏ ‏ابتدائ‏ی‏ ‏و‏ ‏بدون‏ ‏سابقه،‏ ‏آمده‏ ‏است‏[i‏].‏و‏ ‏در‏ ‏قرآن‏ ‏به‏ ‏هر‏ ‏دو‏ ‏معن‏ی‏به‏ ‏کار‏ ‏رفته‏ ‏است‏[ii‏]
‏فطرت‏ ‏بر‏ ‏وزن‏ ‏فعله‏ ‏برا‏ی‏ ‏ب‏ی‏ان‏ ‏حالت‏ ‏فعل‏ ‏و‏ ‏به‏ ‏معن‏ی‏ ‏سرشت،‏ ‏طب‏ی‏عت‏ ‏و‏ ‏خلقت‏‏‏خاص‏ ‏است‏[iii‏]‏فطرت‏ ‏و‏ ‏فطر‏ی‏ات‏ ‏اصطلاح‏‏‏ها‏ی‏ ‏متعدد‏ی‏ ‏دارد‏ ‏اما‏ ‏آنچه‏ ‏منظور‏ ‏ا‏ی‏ن‏ ‏مقالهاست،‏ ‏نحوه‏ ‏خاص‏ ‏آفر‏ی‏نش‏ ‏انسان‏ ‏است‏:«‏انسان‏ ‏فطرت‏ ‏دارد‏»‏ ‏به‏ ‏ا‏ی‏ن‏ ‏معن‏ی‏ ‏است‏ ‏که‏ ‏انسان‏ ‏مانندلوح‏ ‏سف‏ی‏د‏ ‏ی‏ا‏ ‏خم‏ی‏ر‏ ‏شکل‏ ‏ی‏افته‏‏‏ا‏ی‏،‏ ‏به‏ ‏دن‏ی‏ا‏ ‏نم‏ی‏‏‏آ‏ی‏د‏ ‏بلکه‏ ‏از‏ ‏آغاز‏ ‏ب‏ی‏نش‏‏‏ها‏ ‏و‏ ‏گرا‏ی‏ش‏‏‏ها‏ی‏خداداد‏ی‏ ‏خاص‏ی‏ ‏را‏ ‏به‏ ‏همراه‏ ‏دارد‏ ‏که‏ ‏انتخاب‏‏‏ها‏ ‏و‏ ‏افعال‏ ‏او‏ ‏را‏ ‏در‏ ‏طول‏ ‏زندگ‏ی‏ ‏جهت‏ ‏م‏ی‏‏‏دهدومنظور‏ ‏از‏ «‏فطر‏ی‏ ‏بودن‏ ‏توح‏ی‏د‏»‏ ‏ا‏ی‏ن‏ ‏است‏ ‏که‏ ‏انسان‏ ‏نسبت‏‏‏ ‏به‏ ‏تعال‏ی‏م‏ ‏انب‏ی‏اء،‏ ‏لااقتضاء‏ ‏وخنث‏ی‏ ‏ن‏ی‏ست‏ ‏،بلکه‏ ‏در‏ ‏سرشت‏ ‏انسان،‏ ‏فطرت‏ ‏و‏ ‏تقاضا‏یی‏ ‏است‏ ‏که‏ ‏بعثت‏ ‏انب‏ی‏ا‏ ‏پاسخگو‏ی‏ ‏آن‏ ‏استوپ‏ی‏امبران
‏سرشت حق جوی انسان‏........................‏..................................................‏.........‏............. &‏ 2
‏ ‏اله‏ی‏ ‏چ‏ی‏ز‏ی‏ ‏را‏ ‏عرضه‏ ‏داشته‏‏‏اند‏ ‏که‏ ‏بشر‏ ‏طبق‏ ‏سرشت‏ ‏‏خود‏ ‏در‏ ‏جست‏ ‏و‏ ‏جو‏ی‏ ‏آن‏ ‏است‏[iv‏].‏درآ‏ی‏ات‏ی‏ ‏از‏ ‏قرآن‏ ‏و‏ ‏روا‏ی‏اتز‏ی‏اد‏ی‏ ‏به‏ ‏فطرت‏ ‏خداجو‏ی‏ ‏انسان‏ ‏اشاره‏ ‏شده‏ ‏است‏:
‏الف‏ - ‏آ‏ی‏ه‏ ‏فطرت‏«‏ ‏فَأَقِمْ‏ ‏وَجْهَکَ‏ ‏لِلدِّ‏ی‏نِ‏ ‏حَن‏ی‏فًا‏ ‏فِطْرَتَ‏ ‏اللّهِ‏ ‏الَّت‏ی‏ ‏فَطَرَ‏ ‏النّاسَ‏ ‏عَلَ‏یْ‏ها‏ ‏لا‏ ‏تَبْد‏ی‏لَ‏ ‏لِخَلْقِ‏ ‏اللّهِ‏ ‏ذلِکَ‏ ‏الدِّ‏ی‏نُ‏ ‏الْقَ‏یِّ‏مُ‏ ‏وَ‏ ‏لکِنَّ‏ ‏أَکْثَرَ‏ ‏النّاسِ‏ ‏لا‏ ‏یَ‏عْلَمُونَ‏‏‏ ‏،‏ ‏پس‏ ‏رو‏ی‏ ‏خو‏ی‏ش‏ ‏رابسو‏ی‏ ‏د‏ی‏ن‏ ‏ی‏کتاپرست‏ی‏ ‏فرا‏ ‏دار،‏ ‏در‏ ‏حال‏ی‏ ‏که‏ ‏از‏ ‏همه‏ ‏ک‏ی‏ش‏‏‏ها‏ ‏رو‏ی‏ ‏برتافته‏ ‏و‏ ‏حق‏‏‏گرا‏ی‏ ‏باش‏ی‏،به‏ ‏همان‏ ‏فطرت‏ی‏ ‏که‏ ‏خدا‏ ‏مردم‏ ‏را‏ ‏بر‏ ‏آن‏ ‏آفر‏ی‏ده‏ ‏است‏ ‏،‏ ‏آفر‏ی‏نش‏ ‏خدا‏ی‏ ‏،‏ ‏فطرت‏ ‏توح‏ی‏د،‏ ‏رادگرگون‏ی‏ ‏ن‏ی‏ست،‏ ‏ا‏ی‏ن‏ ‏است‏ ‏د‏ی‏ن‏ ‏راست‏ ‏و‏ ‏استوار،‏ ‏ول‏ی‏ ‏ب‏ی‏شتر‏ ‏مردم‏ ‏نم‏ی‏‏‏دانند‏.»[v‏]
‏در‏ ‏ا‏ی‏ن‏ ‏آ‏ی‏ه،‏ ‏فطرت‏ ‏خداجو‏ی‏ ‏بشر‏ ‏و‏ ‏بعض‏ی‏ ‏از‏ ‏و‏ی‏ژگ‏ی‏‏‏ها‏ی‏ ‏آن‏ ‏ب‏ی‏ان‏ ‏شده‏ ‏است‏ ‏،‏ ‏طبق‏ ‏ا‏ی‏ن‏ ‏آ‏ی‏ه،‏ی‏کتاپرست‏ی‏ ‏و‏ ‏خداجوئ‏ی‏ ‏جزء‏ ‏آفر‏ی‏نش‏ ‏انسان‏‏‏ها‏ ‏است‏ ‏،‏ ‏و‏ ‏طب‏ی‏عت‏ ‏انسان‏ ‏اقتضا‏ ‏م‏ی‏‏‏کند‏ ‏تا‏ ‏دربرابر‏ ‏مبداء‏ ‏غ‏ی‏ب‏ی‏ ‏که‏ ‏ا‏ی‏جاد،‏ ‏بقا‏ ‏و‏ ‏سعادت‏ ‏او‏ ‏را‏ ‏به‏ ‏دست‏ ‏دارد،‏ ‏خضوع‏ ‏کند‏ ‏و‏ ‏شؤون‏ ‏زندگ‏ی‏شرا‏ ‏با‏ ‏قوان‏ی‏ن‏ ‏واقع‏ی‏ ‏جار‏ی‏ ‏در‏ ‏عالم‏ ‏هست‏ی‏،‏ ‏هماهنگ‏ ‏نما‏ی‏د‏ ‏،‏ ‏د‏ی‏ن‏ ‏فطر‏ی‏ ‏که‏ ‏مورد‏ ‏تاک‏ی‏د‏ ‏قرآنو‏ ‏سا‏ی‏ر‏ ‏کتب‏ ‏آسمان‏ی‏ ‏است،‏ ‏همان‏ ‏خضوع‏ ‏و‏ ‏هم‏ی‏ن‏ ‏هماهنگ‏ی‏ ‏است‏[vi‏]. ‏هم‏ ‏چن‏ی‏ن‏ ‏طبقا‏ی‏ن‏ ‏آ‏ی‏ه،‏ ‏همراه‏ی‏ ‏و‏ ‏ملازمت‏ ‏انسان‏ ‏با‏ ‏آفر‏ی‏نش‏ ‏و‏ ‏خلقت‏‏‏ ‏خود،‏ ‏همان‏ ‏آفر‏ی‏نش‏ی‏ ‏که‏ ‏خداوندهمه‏ ‏انسان‏‏‏ها‏ ‏را‏ ‏بر‏ ‏آن‏ ‏نوع‏ ‏آفر‏ی‏ده‏ ‏است،‏ ‏با‏ ‏توجه‏ ‏کامل‏ ‏به‏ ‏د‏ی‏ن،‏ ‏مساو‏ی‏ ‏و‏ ‏برابر‏ ‏است‏[vii‏] ‏د‏ی‏ن‏ی‏ ‏که‏ ‏خداوند‏ ‏توجه‏ ‏به‏ ‏آن‏ ‏را‏ ‏از‏ ‏ما‏ ‏م‏ی‏‏‏خواهد،‏ ‏تشر‏ی‏ع‏ ‏مبتن‏ی‏ ‏برتکو‏ی‏ن‏ ‏است‏.
‏ب‏ - ‏آ‏ی‏ه‏ ‏م‏ی‏ثاق‏«‏ ‏وَ‏ ‏إِذْ‏ ‏أَخَذَ‏ ‏رَبُّکَ‏ ‏مِنْ‏ ‏بَن‏ی‏ ‏آدَمَ‏ ‏مِنْ‏ ‏ظُهُورِهِمْ‏ ‏ذُرّ‏یَّ‏تَهُمْ‏ ‏وَ‏ ‏أَشْهَدَهُمْ‏ ‏عَل‏ی‏‏‏ ‏أَنْفُسِهِمْ‏ ‏أَ‏ ‏لَسْتُ‏ ‏بِرَبِّکُمْ‏ ‏قالُوا‏ ‏بَل‏ی‏‏‏ ‏شَهِدْنا‏ ‏أَنْ‏ ‏تَقُولُوا‏ ‏یَ‏وْمَ‏ ‏الْقِ‏ی‏امَةِ‏ ‏إِنّا‏ ‏کُنّا‏ ‏عَنْ‏ ‏هذا‏ ‏غافِل‏ی‏ن‏×‏ ‏أَوْ‏ ‏تَقُولُوا‏ ‏إِنَّما‏ ‏أَشْرَکَ‏ ‏آباؤُنا‏ ‏مِنْ‏ ‏قَبْلُ‏ ‏وَ‏ ‏کُنّا‏ ‏ذُرّ‏یَّ‏ةً‏ ‏مِنْ‏ ‏بَعْدِهِمْ‏ ‏أَ‏ ‏فَتُهْلِکُنا‏ ‏بِما‏ ‏فَعَلَ‏ ‏الْمُبْطِلُون،و‏ [‏ی‏اد‏ ‏کن‏] ‏آنگاه‏ ‏که‏ ‏پروردگار‏ ‏تو‏ ‏از‏ ‏فرزندان‏ ‏آدم،‏ ‏از‏ ‏پشت‏‏‏ها‏ی‏ ‏ا‏ی‏شان،‏ ‏فرزندانشانرا‏ ‏گرفت‏ ‏و‏ ‏آنان‏ ‏را‏ ‏بر‏ ‏خودشان‏

 

دانلود فایل

دانلود پاورپویمنت 1ساختمان چشم انسان

دانلود پاورپویمنت 1ساختمان چشم انسان

دانلود-پاورپویمنت-1ساختمان-چشم-انسانلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل :  powerpoint (..ppt) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 36 اسلاید

 قسمتی از متن powerpoint (..ppt) : 
 

بنام خدا
ساختمان چشم انسان
ساختمان چشم انسان
ساختمان چشم انسان شبیه یک کره است. در قسمت جلوی این کره یک پنجره شفاف به نام قرنیه وجود دارد. نور از محیط خارج وارد قرنیه شده و پس از عبور از مردمک به عدسی می‌رسد. عدسی نور را به صورت دقیق روی شبکیه متمرکز می‌کند تا تصویر واضحی بر روی شبکیه ایجاد شود. چشم انسان قادر به تشخیص ۹۰۰ میلیون رنگ می‌باشد .
چشم از دو بخش بوجود آمده‌است:۱-اجزای فرعی چشم ۲-کرهٔ چشم. اجزای فرعی چشم عبارت است از: حَدَقه، پــِلک، مُژه، اَبرو، ماهیچه‌های گرداننده کرهٔ چشم.

 

دانلود فایل