لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 35 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
25
موضوع تحقیق:
تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سورههای انبیا و حج)
مقدمه:
براساس آیات قرانی تمام اعمال و نیات انسان در این دنبا به وسیلة مأموران الهی ثبت و نگهداری میشود هیچ عملی هر قدر هم که کوچک باشد از قلم نمیافتد و تمامی آنها در روز حساب برخود انسان عرضه میشود به طوری که مجرمین و بدکاران وقتی پروندة اعمال خود را مشاهده مینمایند در حالی که از دیدن آن ترسان و هراسان گشتهاند اظهار میدارند:
وای بر ما! این چگونه پرونده ای است. هیچ ریز و درشتی را فرو نگذاشته و همه را بر شمردهاست. و آنچه را انجام دادهاند حاضر مییابند.
جزء17 شامل شوره انبیاء و حج است. در سوره انبیاء رسیدگی به حساب اعمال در قیامت و انذار درباره قیامت و عبادت تنها معبود هستی، خداوند اشاره شدهاست. انسان باید حساب همة اعمال خود را از قبیل: رعایت حقوق دیگران، نماز و زکات و … بدهد. اینک به تفسیر آیات اخلاقی این سوره میپردازیم:
رسیدگی به حساب اعمال
25
موضوع تحقیق:
تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سورههای انبیا و حج)
مقدمه:
براساس آیات قرانی تمام اعمال و نیات انسان در این دنبا به وسیلة مأموران الهی ثبت و نگهداری میشود هیچ عملی هر قدر هم که کوچک باشد از قلم نمیافتد و تمامی آنها در روز حساب برخود انسان عرضه میشود به طوری که مجرمین و بدکاران وقتی پروندة اعمال خود را مشاهده مینمایند در حالی که از دیدن آن ترسان و هراسان گشتهاند اظهار میدارند:
وای بر ما! این چگونه پرونده ای است. هیچ ریز و درشتی را فرو نگذاشته و همه را بر شمردهاست. و آنچه را انجام دادهاند حاضر مییابند.
جزء17 شامل شوره انبیاء و حج است. در سوره انبیاء رسیدگی به حساب اعمال در قیامت و انذار درباره قیامت و عبادت تنها معبود هستی، خداوند اشاره شدهاست. انسان باید حساب همة اعمال خود را از قبیل: رعایت حقوق دیگران، نماز و زکات و … بدهد. اینک به تفسیر آیات اخلاقی این سوره میپردازیم:
رسیدگی به حساب اعمال
25
موضوع تحقیق:
تفسیر آیات اخلاقی جزء 17 (سورههای انبیا و حج)
مقدمه:
براساس آیات قرانی تمام اعمال و نیات انسان در این دنبا به وسیلة مأموران الهی ثبت و نگهداری میشود هیچ عملی هر قدر هم که کوچک باشد از قلم نمیافتد و تمامی آنها در روز حساب برخود انسان عرضه میشود به طوری که مجرمین و بدکاران وقتی پروندة اعمال خود را مشاهده مینمایند در حالی که از دیدن آن ترسان و هراسان گشتهاند اظهار میدارند:
وای بر ما! این چگونه پرونده ای است. هیچ ریز و درشتی را فرو نگذاشته و همه را بر شمردهاست. و آنچه را انجام دادهاند حاضر مییابند.
جزء17 شامل شوره انبیاء و حج است. در سوره انبیاء رسیدگی به حساب اعمال در قیامت و انذار درباره قیامت و عبادت تنها معبود هستی، خداوند اشاره شدهاست. انسان باید حساب همة اعمال خود را از قبیل: رعایت حقوق دیگران، نماز و زکات و … بدهد. اینک به تفسیر آیات اخلاقی این سوره میپردازیم:
رسیدگی به حساب اعمال
2
در ابتدای سوره انبیا هشداری تکاندهنده به همه داده میشود که حساب مردم به ایشان نزدیک شده با این حال مردم به کلی از آن غافلند در نتیجه از آن رو گرادانند. به عبارت دیگر انسان، حسابگری فوقالعاده را در پیش دارد اما به خاطر دلبستگی به دنیا از قیامت غافل میشود و همین غفلت سبب میشود تا از حقایق اعراض کند و از آیات حق روگردان شود انسانها چون از آخرت غافلند و از حقایق روگردان میباشند لذا هر ذکر تازهای که از سوی پرودگارشان برای آنها بیاید (مانند آیات قرآن)، اصلاً برآنها اثر نمیگذارد چون با شوخی و لعب به آن گوش میدهند و کاملاً نسبت به آن بیاعتنا هستند. لعب، آن کاریست که به طور منظم انجام میشود اما هدفی خیالی و غیرحقیقی دارد. قلوب این قبیل انسانها در لهو و لعب فرورفته است. لهو، سرگرم شدن به هر کاریست که انسان را از امر مهمی باز دارد. این ستمکاران که این چنین در لهو و لعب فرورفتهاند و در باطل غوطهورند، برای مقابله با دعوت پیامبر مجالس سری برپا میکردند تا با مشورت هم، بهترین راه را انتخاب کنند. آنها در نجوی و مجالس سری خود، روی دو مسأله انگشت گذاشتند: آیا جز اینست که این بشری همچون شماست؟ اگر واقعاً ادعایش درست باشد که با علم غیب مرتبط است، ما نیز باید مرتبط باشیم چون مثل او بشریم و چون ما این ارتباط را نداریم معلوم میشود که او هم ندارد لذا پیغمبر نیست. وقتی اینطور باشد، قرآن نیز نه تنها معجزه نیست که سحر است، آیا شما به سراغ سحر میروید و فریب قرآن را میخورید با اینکه چشم بینا دارید؟ پیامبر پاسخ دادند که پروردگار من همة سخنان را چه در آسمان باشد و در چه در زمین، و چه سری باشد و چه علنی، همه را میداند چون او شنوا و داناست. وقتی این چنین است و او از همة کارها باخبراست پس تدبیر امور نیز به دست اوست و هیچ امری به دست من نیست و به من ترتیب پیامبر (ص) افرادی را که نبوت و قرآن را تکذیب کردند به خدا حواله میدهد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 209 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
1
فصل اول
مقدمه
1
1
فصل اول
مقدمه
1
1
فصل اول
مقدمه
1
1
فصل اول
مقدمه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
بررسی روابط اخلاقی زن و شوهر از دیدگاه قرآن.................................................... & 1
بررسی روابط اخلاقی زن و شوهر از دیدگاه قرآن
به نظر می رسد که در مقام خلقی و آفرینش پس از حکم امر الهی، زن به عنوان ماهیت برگرفته و با منشاییت مرد پدید آمده است و از نظر خلقی وابستگی تام و تمامی به مرد دارد.
آنچه درپی می آید بیان گوشه هایی از حقوق متقابل زن و شوهر از دیدگاه قرآن است. نویسنده در ابتدای مقاله با تحلیل ماهیت خلقت زن و مرد از چند حق ثابت برای مرد و زن سخن گفته است، که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● ماهیت وابسته خلقی و استقلالی زن
در گزارش قرآن از آفرینش انسان به این نکته اشاره شده است که زن بخشی از نفس مرد است و خداوند در آغاز، نفس یگانه ای آفرید و از همان نفس یگانه همسر و جفتش را خلق کرد، (نساء آیه۱) در آیات قرآنی از این مسئله به عناوینی چون جعل و خلق تعبیر شده است. خلق به معنای آفرینشی خاص و جعل به معنای وضع و قراردادن است ولی در اصطلاح قرآنی جعل به معنای نوعی قرارداد تکوینی است. از این رو هنگامی که خداوند سخن از انی جاعل فی الارض خلیفه می کند به معنای قرارداد تشریعی و قانونی اختیاری نیست بلکه نوعی جعل و وضع تکوینی است و این نقش و مقام برای وی ثابت است. به این معنا که جعل در برخی از آیات به معنای امری تکوینی است که ثابت و برقرار می باشد. شاید به این معنا و مفهوم باشد که مقام و منصب در عالم امر الهی به شکل تکوین و جعل خاص می باشد. از این رو پس از جعل حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه، همگان از فرشتگان و دیگران، مأمور به اطاعت و پیروی از خلیفه شدند و بر این اطاعت به سجده رفتند. حتی ابلیس که به استکبار و غرور خویش از این اطاعت به ظاهر و در مقام تشریع سرباز زد در عمل مطیع آدم است و از نظر تکوینی می بایست تحت خلافت انسان کامل باشد. برا
بررسی روابط اخلاقی زن و شوهر از دیدگاه قرآن.................................................... & 2
ین اساس ابلیس را برانسان های کامل قدرت و حکومتی نیست و انسان های صالح بر او حکومت می کنند و پیامبر(ص) نیز می فرماید: اسلم شیطانی بیدی؛ شیطانم به دست من تسلیم شد و اسلام آورد.
● حوا، بخشی از نفس آدم
به نظر می رسد که در مقام خلقی و آفرینش پس از حکم امر الهی، زن به عنوان ماهیت برگرفته و با منشاییت مرد پدید آمده است و از نظر خلقی وابستگی تام و تمامی به مرد دارد. از این رو در آیات دیگر سخن از حوا و خلقت وی به شکل جعل به میان آمده است تا بیان کند مقام وی در عالم آفرینش به عنوان جفت و همسر آدم بوده است. بر اساس این تحلیل قرآنی است که در آیات آفرینش آدم و خلافت الهی او که در سوره بقره آمده است سخن از حوا به معنای جفت و زوج است نه آن که خداوند نخست خلقی به عنوان زن داشته و سپس وی را به عنوان همسر برای او قرار داده است؛ بلکه وجود حوا و زن به عنوان همسر و جفت آدم تعبیر و بیان می شود.
براساس این تحلیل که از آیات قرآنی ارائه شد می توان گفت که در بینش و نگرش قرآنی، حوا بخشی از وجود حضرت آدم(ع) است که در مقام آفرینش و جعل وجودی به عنوان همسر و جفت وی خلق شده است. از این رو سخن از ماهیت مستقل برای حوا نیست و وی از همان آغاز به عنوان بخشی از وجود و نفس حضرت آدم مطرح می شود و بر این اساس سخن از ازدواج وی با آدم امری بیهوده است.
در آیه نخست سوره نساء توضیح داده می شود که دیگر انسان ها از مردان و زنان از همان نفس واحد و یگانه آفریده شده اند و در حقیقت عنصر همگان همان عنصر آدم است و به ویژه آن که همسر و جفت وی نیز از همان عنصر آفریده شده و بخشی از وجودش را تشکیل می داده است. بنابراین توهم این که در این میان عنصری دیگر نیز وارد شده و انسان ها براساس این عناصر دخیل دیگر تفاوت یافته اند امری نادرست است.
بررسی روابط اخلاقی زن و شوهر از دیدگاه قرآن.................................................... & 3
در آیات قرآن سخن از ازدواج فرزندان آدم و کیفیت آن به میان نیامده ولی می توان این برداشت را براساس بینش و نگرش کلی و روح قرآن به دست داد که فرزندان نخست با یک دیگر ازدواج کرده اند و این امر که در برخی از روایات وارد شده که در هر دوره بارداری، حوا دوقلو یکی دختر و دیگر پسر زاده است و سپس هر یک از پسران با خواهر دیگری ازدواج کرده اند، امری درست می باشد و حتی می توان گام از این فراتر نهاد و پذیرفت که خواهری با برادری ازدواج کرده است؛ زیرا چنان که حضرت آدم با نفس خود جفت و همسر شده است، اشکالی ندارد که هر برادری با جفت خویش همسر و جفت شود.
این دیدگاه یهودی و تلمودی که می گوید هر یک از فرزندان آدم با فرشته و یا نسناس و موجودات دیگری ازدواج کرده اند امری نادرست است تا توجیه گر نژادپرستی آنان شود؛ زیرا بر این باورند که بنی اسرائیل فرزندان کسانی هستند که با فرشتگان و یا حوریان ازدواج کرده اند و دیگر انسان ها از نسل فرزندانی می باشند که با نسناس ها و موجودات دیگر جفت شده اند.
بنابراین تحلیل درست آن است که براساس قوانین آن زمان هر یک از فرزندان با جفت خویش ازدواج کرده اند و قوانین بعدی براساس نیازها و مقتضیات زمانی پدیدار شده است. چنان که ازدواج با دو خواهر درگذشته جایز بوده و پس از اسلام این جواز برداشته شده است.
به هر حال هدف از این مقدمه طویل آن است که ثابت شود در نگرش قرآنی، زن ماهیت وابسته به مرد دارد و دست کم این مساله در میان آدم و حوا ثابت بوده است. این سخن در حوزه خلقی و جعلی است و نشان می دهد که زنان و مردان به نوعی به هم وابستگی جعلی و خلقی دارند وجفت و زوج شدن امری طبیعی و گرایشی ذاتی و فطری در انسان است.
● ماهیت مستقل زن و مرد
بررسی روابط اخلاقی زن و شوهر از دیدگاه قرآن.................................................... & 4
البته ناگفته نماند که این وابستگی و به ویژه ماهیت وابسته حوا به نفس آدم بدان معنا نیست که آنان از نظر روحی و وجود امری دارای ماهیت مستقل نیستند؛ زیرا هر زن و مردی از این نظر کامل هستند و فرمان ها و دستورهای الهی برای هر دو دسته جداگانه وضع می شود و هر یک می بایست به تکالیف و حقوق خود توجه کند و در آخرت نیز پاداش و کیفر مستقل از دیگری خواهد داشت. از این رو قرآن به صراحت بیان می دارد که لاتزر وازره وزر اخری؛ هیچ کسی بار دیگری را به دوش و گناه دیگری را حمل نمی کند. هم چنین قرآن تاکید می کند که برای مردان هر آن چه کسب کرده اند می باشد و برای زنان هم این گونه است.
به هر حال زنان و مردان از نظر خلقت دارای وابستگی خلقی می باشند و از نظر امری دارای وجود و ماهیت مستقلی هستند و هر یک از آنان جداگانه و مستقل از دیگری مواخذه می شوند و پاداش و کیفر می یابند. ولی در مقام خلقی نیازمند به یک دیگر هستند و بی نیاز به یک دیگر نمی توانند به آسایش و آرامش دست یابند و راه تکامل و سعادت را بپیمایند.
● حقوق و تکالیف
زن و مرد از نظر خلقی وابستگی تام و تمام دارند، این، امری است که از نظر علمی اثبات شده است و کسی را نمی توانید بیابید که به طور طبیعی به تنهایی بتواند به کمال مطلوب انسانی برسد و اگر رسید بسیار راه سخت و دشواری را پیمود و راه آسان و سهل را فرو گذاشت و سختی های بسیاری را بر جان خویش همواره ساخت.
این نیاز طبیعی و گرایش فطری به جفت و همسر، مساله ای است که قرآن به همه موجودات خلقی نسبت می دهد و می فرماید که برای هر آفریده خلقی، جفت و همسری است. از این رو جفت خواهی، امری طبیعی در همه آفرینش است.
مساله ای که از گرایش طبیعی به جفت ایجاد می شود مساله حقوق و تکالیف است. از آن جایی که جفت بودن به معنای خلقت کاملا وابسته نیست چنان که دلیلی بر استقلال کامل نیز نمی باشد، برای هر یک از مردان و زنان به جهت همین نیم استقلالی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
دانشگاه آزاد واحدبجنورد
عنوان تحقیق :
حسد و جنبه های اخلاقی آن
حسد
حسد، آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان است از نعمتهائى که صلاح او باشد.اما اگر زوال نعمت را از او نخواهد بلکه مثل آن را براى خود بخواهد «غبطه و منافسه» است.و اگر زوال چیزى را از کسى بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت» خوانند.
بیان تفصیلى آن این است که اگر انگیزه حسد صرفا حرص بر این باشد که آن نعمتبه تو برسد، این از پستى و زبونى قوه شهویه است، و اگر انگیزه آن تنها رسیدن مکروهى به محسود باشد از رذائل قوه غضب است، و از نتایج کینه - توزى است که آن هم از نتایجخشم است، و اگر باعث آن ترکیبى است از هر دو، این از پستى و زبونى هر دو قوه است.و ضد حسد، نصیحت و خیرخواهى استیعنى خواستن دوام نعمتخداوند بر برادر مسلمانت، که صلاح او در آن است.
و شکى نیست که حکم قطعى به اینکه این نعمت صلاح استیا فساد ممکن نیست.چه بسا که چیزى در آغاز و در نظر اول عمتشمرده شود و سرانجام بر صاحب خود و بال و فساد باشد.پس ملاک و مناط در این امر ظن و گمان غالب است، و بنابراین اگر ظن غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال آن حسد است و خواستن دوام و بقاء آن خیرخواهى است، و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن غیرت است.اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است زوال و بقاء نعمت را براى برادرت مخواه مگر اینکه آن را به شرط صلاح مقید کنى تا از حکم حسد رهایى یابى و حکم خیرخواهى برایتحاصل شود.و معیار در نصیحت و خیرخواهى این است که آنچه را براى خود مىخواهى براى برادر خود نیز بخواهى و آنچه را براى خود نمىخواهى و نمىپسندى براى او نیز نخواهى و نپسندى.و معیار در حسد این است که آنچه را براى خود نمىخواهى براى او بخواهى، و آنچه را براى خود مىخواهى براى او نخواهى.
فصل 1: مذمتحسد
حسد سختترین و دشوارترین بیماریهاى روانى و بدترین و پلیدترین رذایل است، و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار مىسازد.زیرا در دنیا لحظهاى از حزن و الم خالى نیست و به هر نعمتى که در دست دیگران مىبیند رنج مىبرد، و نعمتهاى خداى تعالى نامتناهى است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمىشود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است.و وبال و سرانجام بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلا به محسود ضررى نمىرساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالا رفتن درجات او مىشود از این رو که حسود بر او عیب مىگیرد، و آنچه در شرع جایز نیست درباره او مىگوید، پس نسبتبه او ظالم است و قستى از وزر و وبال محسود را بر دوش خود مىگیرد، و اعمال شایسته خود را به دفتر اعمال او منتقل مىسازد، بنابراین حسد وى براى محسود جز خیر و نفع اثرى ندارد.و با وجود این در مقام عناد و ضدیتبا آفریدگار و پروردگار بندگان است، زیرا اوست که نعمتها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضاى
حکمت و مصلحتخود ارزانى داشته است، پس حکمتحق و کامل او چنین اقتضا کرده که آن نعمتبر آن بنده حاصل و باقى باشد، و حسود بیچاره زوال آن را مىخواهد.و آیا این چیزى جز ناخشنودى از قضاء الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعضى دیگر است؟ و این نیست مگر آرزوى قطع فیوضات الهى که بر حسب حکمتبالغه مقدر و صادر شده و خواستن خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است! بلکه حسود طالب نقص بر خداى سبحان است و نمىخواهد خدا را متصف به صفات کمالیه بداند.زیرا افاضه نعمتها از سوى خداوند در وقتشایسته و در جاى مستعد از صفات کمالیه خداى تعالى است که عدم آنها نقص استبر او، و گرنه از او صادر نمىشد، و حسود ثبوت این نقص را مىخواهد.از سوى دیگر حسود چون زوال نعمتهاى الهى را که وجوداتند مىخواهد و بازگشتشرور و بدیها به عدم است پس وى طالب شر و دوستدار آن است.و حکما تصریح کردهاند که هر که به شر، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شریر است.پس حسد بدترین رذائل و حسود شریرترین مردم است.و چه خباثت و معصیتى بالاتر از این که کسى از راحت مسلمانى بدون آنکه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متالم شود؟ و از این رو در آیات و اخبار از این صفت مذمتشدید شده است. خداى سبحان در ناشایسته شمردن آن مىفرماید:
«ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله» (نساء 53) .
«یا به مردم نسبتبه آنچه خدا از فضل و کرم خویش به آنان داده حسد مىبرند؟» .و مىفرماید:
«ود کثیر من اهل الکتاب ان یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم» (بقره 109) .
«بسیارى از اهل کتاب از حسدى که در دلشان است دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز گردانند» .
و مىفرماید:
«ان تمسسکم حسنة تسؤهم و ان تصبکم سیئة یفرحوا بها» .
(آل عمران 120)
«اگر نیکیى به شما رسد بد حال و ناراحت مىشوند و اگر بدیى به شما رسد از آن شادمان مىگردند» .
و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب» .
«حسد کارهاى نیک را مىخورد همچنانکه آتش هیزم را مىخورد» .
و نیز فرمود: «قال الله عز و جل لموسى بن عمران: یابن عمران لا تحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى و لا تمدن عینیک الى ذلک و لا تتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، صاد لقسمى الذى قسمتبین عبادى.و من یک کذلک فلست منه و لیس منى» .
«خداى عز و جل به موسى بن عمران وحى فرمود که به مردم بر آنچه از فضل خود به آنها دادهام حسد مبر، و چشمهاى خود را بر آن مدوز، و دلت را دنبال آن مکن، که حسود نسبتبه نعمتهاى من خشمگین است، و از تقسیمى که میان بندگان خود کردهام جلوگیر است.و هر که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست» .
و فرمود: «لا تحاسدوا و لا تقاطعوا و لا تدابروا و لا تباغضوا، و کونوا عباد الله اخوانا» .
«حسد مورزید و از هم مگسلید و به یکدیگر پشت مکنید (راه مخالفت مپوئید) و دشمنى منمائید، بندگان خدا! با هم برادر باشید» .
و فرمود: «دب الیکم داء الامم قبلکم: الحسد و البغضاء هى الحالقة، لا اقول حالقة الشعر، و لکن حالقة الدین.و الذى نفس محمد بیده! لا تدخلون الجنة حتى تؤمنوا، و لن تؤمنوا حتى تحابوا.
الا انبئکم بما یثبت ذلک لکم؟ افشوا السلام بینکم» «بیمارى امتهاى پیش در شما راه یافته: حسد و دشمنى که سترنده است، نه سترنده موى بلکه سترنده دین.به خدائى که جان محمد به دست اوست، به بهشت نمىروید تا ایمان آورید، و ایمان نخواهید آورد تا یکدیگر را دوستبدارید.
آیا مىخواهید شما را به چیزى خبر دهم که مهربانى و دوستى را میان شما برقرار کند؟ به همدیگر سلام کنید!» .
و فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا، و کاد الحسد ان یغلب القدر» . «فقر نزدیک است که به کفر انجامد، و حسد نزدیک است که بر قدر غلبه کند (1) » .
و فرمود: «به زودى به امت من بیمارى امتها خواهد رسید.پرسیدند:
بیمارى امتها چیست؟ فرمود: «خود پسندى و ستیزندگى، و سرکشى، و زیاده جوئى، و همچشمى در دنیا، و دورى نمودن و حسد ورزیدن، تا آنکه ستم و تعدى و سپس آشوب و فتنه پدید آید» .
و فرمود: «ترسناکتر چیزى که بر امتم مىترسم این است که مالشان زیاد شود پس با یکدیگر حسد ورزند و یکدیگر را به قتل رسانند» .
و فرمود: «براى نعمتهاى خدا دشمنانى هست.پرسیدند: آنها کیانند؟
فرمود: کسانى که به مردم بر آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده حسد مىبرند» .
و در یکى از احادیث قدسى وارد شده است که: «خداوند فرمود: حسود دشمن نعمت من است و از قضاء من خشمگین است و به قسمتى که در میان بندگانم کردهام راضى و خشنود نیست» .
امام باقر علیه السلام فرمود: «ان الرجل لیاتى باى بادرة فیکفر.و ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب» .
«گاهى مرد شتابزدگى و تندى مىکند و کافر مىشود.و حسد ایمان را مىخورد همچنانکه آتش هیزم را مىخورد» .
و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «آفة الدین: الحسد و العجب و الفخر» «آفت دین حسد و خودبینى و فخر فروشى است» .
و فرمود: «ان المؤمن یغبط و لا یحسد، و المنافق یحسد و لا یغبط (2) » .
«مؤمن غبطه مىبرد و حسد نمىورزد، ولى منافق حسد مىورزد و غبطه نمىبرد» .
و فرمود: «حسود پیش از آنکه ضررى به محسود برساند به خود زیان مىزند، چنانکه ابلیس به سبب حسد براى خود لعنتبه ارث برد، و براى آدم برگزیدگى و هدایت و بالا رفتن به مقام حقایق عهد و اصطفاء الهى را حاصل کرد.
پس محسود باش و حسود مباش، که ترازوى حسود همیشه سبک استبه واسطه سنگینى ترازوى محسود (3) ، و روزى قسمتشده است، پس حسد چه نفعى به حسود و چه ضررى به محسود مىرساند.و ریشه حسد از کورى دل و انکار فضل و کرم خداى تعالى است، و اینها دو بالند براى کفر.و به واسطه حسد فرزند آدم در حسرت جاوید افتاد، و به دره هلاکتى سقوط کرد که هرگز نجاتى براى او نیست.و حسود را توبه نیست، زیرا بر آن مصر و به آن معتقد است و حسد سرشت اوست که بدون معارض و بىسبب ظاهر مىشود، و سرشت از ریشه تغییر نمىپذیرد، هر چند که معالجه شود (4) » .
یکى از حکما گفته است: «حسد زخمى استبهبود ناپذیر» .
و یکى از خردمندان گفته است: «ظالمى شبیهتر به مظلوم از حسود ندیدم، که نعمت ترا نقمتخود مىداند» .
و یکى از بزرگان گوید: «حسود از مجالس و مجامع جز مذمت و ذلتبهرهاى نمىبرد، و از ملائکه جز لعنت و دشمنى به او نمىرسد، و از خلق جز غم و اندوه عایدش نمىشود، و در وقت مردن جز سختى و هراس نصیبى ندارد، و در قیامت جز رسوائى و عذاب به او نمىرسد» .
اخبار و روایات در نکوهش حسد بیرون از حد شمار است، و آنچه یاد شد براى حق جو کافى است.و نیز باید دانست که ناپسند داشتن نعمت و حب زوال آن نسبتبه کافر و فاجر که دستاویز فتنه و آزار خلق و افساد بین مردم مىشود مانعى ندارد، از این رو که وسیله فساد است نه از آن جهت که نعمت است.
فصل 2: منافسه (5) و غبطه (6)
منافسه یعنى آرزو نمودن نعمتى که براى دیگرى هستبىآنکه زوال آن را از او بخواهد، و این مذموم نیست، بلکه در واجب واجب است و در مستحب مستحب و در مباح مباح.
خداى سبحان مىفرماید:
«و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون» (مطففین 26) .
«و همچشمى کنان در این باره (نعمتبهشتى) همچشمى کنند» .
و سخن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بر این معنى حمل مىشود که فرمود: «لا حسد الا فى اثنین: رجل آتاه الله مالا، فسلطه على ملکه فى الحق.و رجل آتاه الله علما، فهو یعمل به و یعلمه الناس» .
«حسد روا و نیکو نیست مگر در دو مورد: مردى که خدا او را مالى داده باشد و او [در صرف] در راه حق به آن دستیابد، و مردى که خدا به او علمى عطا فرموده و او به آن عمل کند و به مردم بیاموزد» .یعنى غبطه جز در این موارد [جایز و نیکو] نیست.گاهى غبطه حسد نامیده مىشود چنانکه گاهى حسد منافسه و همچشمى خوانده مىشود، و این براى نزدیکى و وسعت و فراخى این دو معنى است.
و سبب غبطه حب نعمتى است که براى شخص مورد غبطه حاصل است.پس اگر آن نعمت امرى دینى باشد سبب غبطه حب خدا و محبت طاعت اوست، و اگر امر دنیوى باشد سبب آن حب نعمتهاى مباح دنیا و بهرهمندى از آنهاست.در غبطه اول هیچ کراهتى نیستبلکه مستحسن و مندوب است و غبطه دوم اگر چه حرام نیست ولى باعث کاهش و نقصان درجه آدمى در دین و واماندن انسان از مقامات بلند و ارجمند است، و با زهد و توکل و رضا منافات دارد.
و اما غبطه اگر فقط این باشد که دوست دارد به مثل نعمت مغبوط (شخص مورد غبطه) برسد، از آن رو که آن نعمت از مقاصد دین و دنیاست، بدون آنکه بخواهد با وى برابر باشد یا نپسندد که کمتر از او باشد به هیچ وجه در آن اشکالى نیست.ولى اگر تمایل به برابرى و کراهت از کمبود نسبتبه او دارد این حال جاى خطر و لغزش است.زیرا بر طرف شدن کمبود و نقصان یا به وسیله رسیدن به نعمت آن شخص یا به زوال آن از او حاصل مىشود.در این صورت اگر یکى از این دو طریقه حاصل نشد نفس از میل و خواهش طریقه دیگر دستبرنمىدارد.
زیرا بعید است که آدمى بخواهد با دیگرى در نعمتى مساوى شود و نتواند به مرتبه او برسد و آنگاه میل به زوال آن از او نکند، بلکه غالبا چنین تمایلى در وى پدید مىآید، تا آنجا که اگر آن نعمت از او زوال پذیرد در نزد او خوشتر است تا بقاء آن زیرا به زوال آن نعمت کمبود و نقصان خود او از میان مىرود.و اگر طورى باشد که چنانچه اختیار را به وى دهند در زوال نعمت از او مىکوشد حسود است و دچار صفت مذموم حسد.و اگر مانع عقلى او را از این کوشش باز دارد و لکن در طبعش چنین است که با زوال نعمت از مغبوط شادى و سرورى در خود مىیابد، بىآنکه این حال را ناپسند شمرد و در دفع آن بکوشد، این نیز حسد و مذموم است، اگر چه به بدى مرتبه اول نیست.و اگر به واسطه نیروى عقل و دین خود خوشحالى و سرورى را که در طبع خویش به سبب زوال نعمت دیگرى مىیابد ناپسند شمرد و در دفع آن از نفس خود در مقام مجاهده برآید، مقتضى رحمت واسعه الهى این است که از او عفو نماید، زیرا دفع این حالت جز با ریاضتهاى سخت و دشوار در توان و قدرت او نیست.هیچ انسانى نیست مگر اینکه کسى را در میان آشنایان و نزدیکان خود در بعضى از نعمتهاى الهى برتر و بالاتر مىبیند، و هر گاه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 114 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
رذایل اخلاقی
آرزو و آمال طولانی با اندکی تلخیص از معراج السعاده- ملا احمد نراقی, ص 358
طول امل(آرزو) عبارت است از: امیدهاى بسیار در دنیا، و آرزوهاى دراز، و توقّع زندگانى دنیا، و بقاى در آن.
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است به فکر باش که بنیاد عمر بر باد است
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه، عروس هزار داماد است
و سبب این صفت پلید دو چیز است:
یکى جهل و نادانى است، چون جاهل، اعتماد مىکند بر جوانی خود و با وجود دوران جوانی، مرگ خود را دور می پندارد. و بیچاره مسکین ملاحظه نمىنماید که اگر اهل شهرش را بشمارند صد یک آن پیر نیستند و پیش از آمدن زمان پیرى به چنگ گرگ أجل گرفتار گشتهاند. تا یک نفر پیر می میرد هزار کودک و جوان مرده. و یا تکیه بر صحت حال عمومی خود می نماید و بعید می داند که مرگ ناگهانی، گریبان او را بگیرد. و غافل می شود از اینکه مرگ ناگهانی چه بعدی دارد. چه بسیار صاحبان بدن قوی که به مرگ ناگهانی از دنیا رفتند. اگر بر فرض مرگ ناگهانی بعید باشد امّا بیماری ناگهانی که بعید نیست، و هر مرضى ناگهانی عارض مىشود. و چون مرض بر بدن رسید، مرگ استبعاد ندارد.
پیوند عمر بسته به موئیست هوش دار غمخوار خویش باش، غم روزگار چیست مرگ، پیرى و جوانى نمىشناسد. شب و روز نمىداند. و سفر و غیر سفر نزد او یکسان است. بهار و خزان و زمستان و تابستان، برای او تفاوت نمىکند. نه آن را وقتى است خاص، و نه زمانى است مخصوص.
ناگهان بانگى برآمد خواجه مرد. و جاهل از اینها غافل. هر روز چندین تابوت طفل و جوان را مىبرند و به تشییع جنازه دوستان و آشنایان مىروند و جنازه خود را هیچ به یاد نمی آورند.
و سبب دوّم براى آرزوهای طولانی، محبّت دنیاى پست و أنس به لذتهای گذرا است، زیرا انسان چون انس به شهوات و لذّات گرفت و در دل او دوستى مال و منال و أولاد و عیال و خانه و مسکن و املاک و مرکبها(وسایل نقلیه) و غیر اینها جای گیر شد، و جدایی از آنها بر او دشوار گردید دل او به زیر بار فکر مردن نمىرود. و از تصوّر مرگ خود، نفرت
مىکند. و اگر گاهى به خاطر او خطور کند خود را به فکر دیگر مىاندازد. و از مشاهده کفن و کافور کراهت مىدارد. بلکه دل خود را پیوسته به فکر زندگانى دنیا مىاندازد. و خود را به امید و آرزو تسلّى مىدهد. و از یاد مرگ غفلت مىورزد. و تصوّر نزدیک رسیدن آن را نمىکند. و اگر احیانا یاد آخرت و اعمال خود افتاد و مردن خود را تصوّر نمود، نفس أمّاره و شیطان او را به وعده فریب مىدهد.
پس مىگوید که: امر پروردگار دراز است و هنوز تو در اوّل عمرى، حال چندى به کامرانى و خوشگذرانی و جمع اسباب دنیوى مشغول باش تا بزرگ شوى در آن وقت توبه کن و مهیّاى کار آخرت شو. چون بزرگ شد گوید: حال جوانى، هنوز کجاست تا وقت پیرى، چون پیر شوى توبه خواهى کرد و به اعمال صالحه خواهى پرداخت. و اگر به مرتبه پیرى رسید با خود گوید: ان شاء اللّه این خانه را تمام کنم، یا این مزرعه را آباد نمایم، یا این پسر را داماد کنم، یا آن دختر را برایش بگیرم بعد از آن دست از دنیا مىکشم و در گوشهاى به عبادت مشغول مىشوم. و هر شغلى که تمام مىشود باز شغلى دیگر روى مىدهد. و همچنین هر روز را امروز و فردا مىکند تا ناگاه مرگ، گلوى او را بىگمان مىگیرد و وقت کار مىگذرد.
روزگارت رفت زینگون حالها همچو «تیه» [1] . بیابانى که رونده در آن گمراه شود و راه به جایى نبرد، مثل: قوم موسى که سالها در بیابانى سرگردان بودند.
[1]و قوم موسى سالها سال بىگه گشت و وقتت گشت طى جز سیه روئى و فعل زشت نى هین مگو فردا که فرداها گذشت تا به کلّى نگذرد ایام کشت هین و هین اى راه رو بىگاه شد آفتاب عمرت اندر چاه شد این قدر عمرى که ماندستت بتاز تا بزاید زین دو دم عمر دراز تا نمردهست این چراغ با گهر هین فتیلهاش ساز و روغن زودتر و این بیچاره که هر روز به خود وعده فردا مىدهد و به تأخیر مىگذراند غافل است از اینکه: آنکه او را وعده مىدهد فردا هم با او است. و دست فریب او دراز است. بلکه هر روز قوّت او بیشتر مىشود و امید این، افزون مىگردد، زیرا اهل دنیا را هرگز فراغت از شغل حاصل نمىشود. و فارغ از دنیا کسى است که به یکبارگى دست از آن بردارد و آستین بر او افشاند.
و چون دانستى که منشأ آرزوهای طولانی، محبّت دنیا و جهل و نادانى است مىدانى که خلاصى از این مرض ممکن نیست مگر به دفع این دو سبب به آنچه گذشت در معالجه حبّ دنیا، و به ملاحظه احوال این منزل موقت، و گوش دادن موعظه ها و
نصیحتها از صاحبان نفوس مقدّسه طاهره و تفکّر در احوال خود، و تدبّر در روزگار خود. پس باید گاهى سرى بر زانو نهد و آینده خود را به نظر در آورد و ببیند که یقینی تر از مرگ از براى او چه چیز است. و فکر کند که البّته روزى جنازه او را بر دوش خواهند کشید. و فرزندان و برادرانش گریبان در مرگش خواهند درید. و زن و عیالش گیسو پریشان خواهند نمود.
و او را در قبر تنها خواهند گذاشت و به میان مال و اسباب اندوخته او خواهند افتاد.
این سیل متّفق بکند روزى این درخت وین باد مختلف بکشد روزى این چراغ و تأمّل کند که شاید تخته تابوت او امروز در دست نجّار باشد. یا کفن او از دست گازر (رختشوى) بر آمده باشد. و خشت لحد او از قالب در آمده باشد. پس چاره در کار خود کند و با خود گوید: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کى روى ره، ز که پرسى، چه کنى، چون باشى
معالجه آرزوهای طولانی
بدان که: معالجه مرض آرزوهای طولانی، یاد مرگ و خیال مردن است، زیرا یاد مرگ، آدمى را از دنیا دلگیر و دل را از دنیا سیر مىسازد.
و از این جهت حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود: «بسیار یاد آورید شکننده لذّتها را. عرض کردند: یا رسول اللّه آن چیست؟ فرمود: مرگ است، و هیچ بندهاى نیست که حقیقت آن را یاد کند مگر اینکه وسعت دنیا بر او تنگ مىشود. و اگر سختی و دردی دارد و دل او به سبب کاری از دنیا تنگ شده است گشاده مىگردد». و به آن حضرت عرض کردند که: «آیا کسى با شهداى أحد محشور خواهد شد؟ فرمود: بلى کسى که شبانه روزى بیست مرتبه مرگ را یاد کند». و فرمود: «کسى که شایسته عنایت و دوستى حقّ - سبحانه و تعالى - شود، و سزاوار سعادت گردد، أجل پیش چشم او آید، و همیشه در برابر او باشد، و آرزو و أمید دنیا به پشت سر وى رود - یعنى همیشه در فکر مرگ باشد و هیچ در یاد أمور دنیوى و اسباب زندگانى نباشد -. و چون کسى مستحقّ شقاوت و دوستى شیطان شود و شایسته آن باشد که: شیطان متولّى امور و صاحب اختیار او باشد بر عکس آن مىشود. یعنى آرزو به پیش چشم وى آید و أجل به پشت سر او رود».