لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
سوره المائده
آیه 6
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ وَ إِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صعِیداً طیِّباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِکمْ وَ أَیْدِیکُم مِّنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَکِن یُرِیدُ لِیُطهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکمْ تَشکُرُونَ(6)
ترجمه :
6 - اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که براى نماز بپاخاستید صورت و دستها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید و اگر جنب باشید خود را بشوئید (غسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر باشید یا یکى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت کرده ) یا با زنان تماس گرفته باشید (آمیزش جنسى کرده اید) و آب (براى غسل یا وضو) نیابید با خاک پاکى تیمم کنید و از آن بر صورت (پیشانى ) و دستها بکشید، خداوند نمى خواهد مشکلى براى شما ایجاد کند بلکه مى خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید شاید شکر او را بجا آورید.
2
تفسیر :
پاک سازى جسم و جان
در آیات سابق ، بحثهاى گوناگونى درباره ((طیبات جسمى و مواهب مادى )) مطرح شد، در این آیه به ((طیبات روح )) و آنچه باعث پاکیزگى جان انسان مى گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظهاى از احکام وضو و غسل و تیمم که موجب صفاى روح است ، تشریح گردیده ، نخست خطاب به افراد با ایمان کرده ، احکام وضو را به این ترتیب بیان مى کند:
((اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که براى نماز بپاخاستید صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشوئید و قسمتى از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید.
(یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق و امسحوا برؤ وسکم و ارجلکم الى الکعبین ).
در آیه حدود صورت ، که باید در وضو شسته شود توضیح داده نشده ولى در روایات ائمه اهلبیت (علیهمالسلام ) که وضوى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را مشروحا بیان کرده اند.
1 - حد صورت از طرف طول از رستانگاه مو تا چانه و از طرف عرض آنچه در میان انگشت وسط و ابهام (انگشت شست ) قرار مى گیرد، ذکر شده و این در حقیقت توضیح همان معنائى است که از کلمه ((وجه )) در عرف فهمیده مى شود، زیرا وجه همان قسمتى است که انسان به هنگام برخورد بر دیگرى با آن مواجه مى شود.
2 - حد دست که باید در وضو شسته شود، تا آرنج ذکر شده ، زیرا مرافق جمع ((مرفق )) به معنى ((آرنج )) است ، و چون هنگامى گفته شود دست را بشوئید ممکن است به ذهن چنین برسد که دستها را تا مچ بشوئید، زیرا غالبا این مقدار شسته میشود، براى رفع این توهم مى فرماید: تا آرنج بشوئید
(الى المرافق ).
و با این توضیح روشن مى شود، کلمه ((الى )) در آیه فوق تنها براى بیان حد شستن است نه کیفیت شستن ، که بعضى توهم کرده اند و چنین پنداشته اند که آیه مى گوید: باید دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئید (آنچنانکه در میان جمعى از اهل تسنن رائج است ).
3
توضیح اینکه این درست به آن میماند که انسان به کارگرى سفارش میکند دیوار اطاق را از کف تا یک متر، رنگ کند، بدیهى است منظور این نیست که دیوار از پائین به بالا رنگ شود، بلکه منظور این است که این مقدار باید رنگ شود نه بیشتر و نه کمتر.
بنابراین فقط مقدارى از دست که باید شسته شود در آیه ذکر شده ، و اما کیفیت آن در سنت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که بوسیله اهلبیت به ما رسیده است آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان .
باید توجه داشت که ((مرفق )) هم باید در وضو شسته شود، زیرا در اینگونه
موارد به اصطلاح غایت داخل در مغیا است یعنى حد نیز داخل در حکم ((محدود)) است .
3 - کلمه ((ب)) که در ((برؤ وسکم )) مى باشد طبق صریح بعضى از روایات و تصریح بعضى از اهل لغت به معنى ((تبعیض )) مى باشد، یعنى قسمتى از سر را مسح کنید که در روایات ما محل آن به یکچهارم پیش سر، محدود شده و باید قسمتى از این یکچهارم هر چند کم باشد با دست مسح کرد - بنابراین آنچه در میان بعضى از طوائف اهل تسنن معمول است که تمام سر و حتى گوشها را مسح مى کنند، با مفهوم آیه سازگار نمى باشد.
4 - قرار گرفتن ((ارجلکم )) در کنار ((رؤ وسکم )) گواه بر این است که پاها نیز باید مسح شود نه اینکه آن را بشویند (و اگر ملاحظه مى کنیم ((ارجلکم )) بفتح لام قرائت شده بخاطر آن است که عطف بر محل ((برؤ وسکم )) است نه عطف بر ((وجوهکم ))).
5 - کعب در لغت بمعنى برآمدگى پشت پاها و هم بمعنى مفصل یعنى نقطه اى که استخوان ساق پا با استخوان کف پا مربوط میشود آمده است .
سپس به توضیح حکم غسل پرداخته و چنین مى فرماید: ((و اگر جنب باشید غسل کنید)).
(و ان کنتم جنبا فاطهروا).
روشن است که مراد از جمله ((فاطهروا)) شستن تمام بدن مى باشد، زیرا اگر شستن عضو خاصى لازم بود مى بایست نام آن برده شود، بنابراین هنگامى که مى گوید خود را شستشو دهید، مفهومش شستشوى تمام بدن است ، نظیر این در سوره نساء آیه 43 نیز آمده است که میگوید: حتى تغتسلوا.
5
((جنب )) - همانطور که در جلد سوم تفسیر نمونه ذیل آیه 43 سوره نساء اشاره کرده ایم - مصدرى است که بمعنى ((اسم فاعل )) آمده ، و در اصل بمعنى ((دور شونده )) است زیرا ریشه اصلى آن که ((جنابت )) بمعنى ((بعد)) و دورى است ، و اگر شخص ((جنب )) به این عنوان نامیده مى شود بخاطر آن است که باید در آن حال ، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى کند، و این کلمه (جنب ) هم بر مفرد، هم بر جمع و هم بر مذکر و هم بر مؤ نث اطلاق میشود، اطلاق ((جار جنب )) بر همسایه دور بهمین مناسبت است . ممکن است ضمنا از اینکه قرآن در آیه فوق مى گوید بهنگام نماز اگر جنب هستید غسل کنید استفاده شود که غسل جنابت جانشین وضو نیز مى شود.
سپس به بیان حکم تیمم پرداخته و میگوید: ((و اگر از خواب برخاسته اید و قصد نماز دارید و بیمار یا مسافر باشید و یا اگر از قضاى حاجت برگشته اید و یا آمیزش جنسى با زنان کرده اید و دسترسى به آب ندارید با خاک پاکى تیمم کنید)).
(و ان کنتم مرضى او على سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا).
نکته اى که باید به آن توجه داشت آن است که جمله - او جاء احد منکم
من الغائط و جمله او لامستم النساء - همانطور که قبلا هم اشاره کردیم - عطف بر آغاز آیه یعنى جمله اذا قمتم الى الصلوة است ، در حقیقت در آغاز آیه اشاره به مساله خواب شده و در ذیل آیه اشاره به دو قسمت دیگر از موجبات وضو یا غسل گردیده است .
و اگر این دو جمله را عطف به ((على سفر)) بگیریم دو اشکال در آیه تولید خواهد شد، نخست اینکه از قضاى حاجت برگشتن نمى تواند نقطه مقابل مرض یا مسافرت باشد و لذا مجبوریم ((او)) را به معنى ((واو)) بگیریم (همانطور که جمعى از مفسرین گفته اند) و این کاملا بر خلاف ظاهر است ، به علاوه ذکر خصوص قضاء حاجت از میان موجبات وضو، بدون دلیل خواهد بود - اما اگر آنطور که گفتیم آیه را تفسیر کنیم هیچیک از این دو اشکال متوجه نخواهد شد (دقت کنید) (اگر چه ما هم مانند بسیارى از مفسران در جلد سوم ذیل آیه 43 نساء ((او)) را به معنى ((واو)) ذکر کردیم ولى آنچه در اینجا گفته شد به نظر نزدیکتر مى باشد).
موضوع دیگر اینکه در این آیه مساله جنابت دو بار ذکر شده و ممکن است براى تاکید باشد و نیز ممکن است کلمه جنب بمعنى جنابت و احتلام در خواب و او لامستم النساء کنایه از جنابت بوسیله آمیزش جنسى باشد، و اگر قیام در آیه را بمعنى برخاستن از خواب تفسیر کنیم (همانطور که در روایات ائمه اهلبیت (علیهمالسلام ) وارد شده و در خود آیه نیز قرینه اى بر آن وجود دارد) گواهى بر این معنى خواهد بود (دقت کنید).
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
اِنّا اَنزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِلْحَقِّ فَمَنِ اهَتدی فَلِنَفْسِه وَ مَنْ ضَلََّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهْمِ بِوَکیلٍ
اَللهُ یَتَوَفَّی الْانْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الّتَی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا اْلمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاخُرْی اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً اِنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرونَ
اَمِ اتّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ اَوَلَوْکانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئًا وَیَعْقِلُونَ
قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَهُ جَمیعًا لَهُ مُلْکُ السّشمواتِ وَاْلَارْضِ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
تفسیر:
خداوند ارواح را به هنگام مرگ و خواب می گیرد
بعد از ذکر دلائل توحید و بیان سرگذشت مشرکان و موحدان، در نخستین آیه مورد بحث این حقیقت را توضیح می دهد که پذیرش و عدم پذیرش شما سود و زیانش متوجه خودتان است، و اگر پیامبر (ص) در این زمینه اصرار می ورزد نه بخاطر نفعی است که عائد او شود، بلکه صرفاً انجام وظیفه الهی است، می فرماید:
«ما این کتاب آسمانی را به حق برای مردم بر تو نازل کردیم» (انا انزلنا علیک الکتاب للناس بالحق) (1).
«هر کس هدایت را پذیرا شود به نفع خود او ست، و هرکس گمراهی را بر گزیند تنها به زیان خود او تمام می شود» (فمن اهتدی فلنفسه و من ضل فانمایضل علیها).
و در هر حال «تو مأمور نیستی که حق را در قلوب آنه به اجبار داخل کنی» وظیفه تو تنها ابلاغ و انذار است (و ما انت علیهم بوکیل)
این سخن که هر کس راه حق را پیش گیرد سودش عائد خود او می شود، و هرکس در بیراهه گام نهد زیانش دامن خود او را می گیرد، کراراً در آیات قرآن آمده است، و تأکیدی است بر این واقعیت که نه خدا نیازی به ایمان بندگان و وحشتی از کفر آنها دارد و نه پیامبر او، او این برنامه را تنظیم نکرده تا سودی کند «بلکه تا بر بندگانش جودی کند».
تعبیر «و ما انت علیهم بوکیل» (با توجه به اینکه وکیل در اینجا به معنی کسی است که موظف بر ایمان آوردن گمراهان باشد) کراراً در آیات قرآن با همین عبارت و یا شبیه به آن تکرار شده، و بیانگر این حقیقت است که پیغمبر اکرم (ص) مسئول ایمان مردم نیست، اصولا ایمان از طریق اجبار به دست نمی آید، و تنها موظف است که در ابلاغ فرمان الهی به مردم لحظه ای کوتاهی و سستی نکند خواه پذیرا شوند یا رویگردان؟
***
سپس برای اینکه روشن سازد همه چیز انسانها و از جمله حیات و مرگشان به دست خدا است می گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند» (الله یتوفی الا نفس حین موتها).
«وارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد (و التی تمت ؟ فی منامها).
و به این ترتیب «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفی از آن چرا که رابطه روح با جسم به هنگام خواب به حداقل می رسد وبسیاری از پیوندهای این دو قطع می شود.
بعد می افزاید: «ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می دارد» (به گونه ای که هرگز از خواب بیدار نمی شوند) و ارواح دیگری را که فرمان ادامه حیاتشان داده به بدنهایشان باز می گرداند تا سر آمد معینی» (فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الخری الی مسمی).
آری «در این مسأله آیات و نشانه های روشنی است برای کسانی که تفکر می کنند» (ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون)
***
از این آیه امور زیر به خوبی استفاده می شود:
انسان ترکیبی است از روح و جسم، روح گوهری است غیر مادی که ارتباط آن با جسم مایه نور و حیات آن است.
به هنگام مرگ خداوند این رابطه را قطع می کند، و روح را به عالم ارواح می برد و به هنگام خواب نیز این روح را می گیرد، اما نه آنچنان که رابطه به کلی قطع شود، بنابر این روح نسبت به بدن دارای سه حالت است: ارتباط تام (حالت حیات و بیداری) ارتباط ناقص (حالت خواب) قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ).
«خواب» چهره ضعیفی از «مرگ» نمونه کامل «خواب»!
خواب از دلائل استقلال و اصالت روح است، مخصوصاً هنگامی که «رویا» آنهم رویاهای صادقه توأم باشد این معنی روشنتر میشود.
بعضی از ارواح هنگامی که در عالم خواب و ؟؟؟ می شود گاه به قطع کامل این ارتباط می انجامد به طوری که صاحبان آنها هرگز بیدار نمی شوند، و اما ارواح دیگر در حال خواب و بیداری در نوسانند تا فرمان الهی فرا رسد.
توجه به این حقیقت که انسان همه شب به هنگام «خواب» در آستانه مرگ قرار می گیرد درس عبرتی است که اگر در آن بیندیشد برای «بیداری» او کافی است.
تمام این امور به دست قدرت خداوند انجام می گیرد، و اگر در آیات دیگر سخن از قبض روح به دست «ملک الموت» و فرشتگان مرگ مرگ امده، به عنوان این است که آنها فرمانبران حق و مجریان اوامر او هستند و تضادی میان این دو وجود ندارد.
به هر حال این که پایان آیه می فرماید: «در این موضوع نشانه های روشنی است برای کسانی که اندیشه می کنند» منظور نشان هائی از قدرت خداوند و مأله مبدء و معاد و ضعف و ناتوانی انسان در برابر اراده او است.
***
از آنجا که در آیه گذشته حاکمیت «الله» بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیداری مسلم شد در آیه بعد سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاف به میان می آورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات و حیات آدمی است، نه بتهای فاقد شعور، می فرماید: «آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند» (ام اتتخذوا من دون الله شفعاء).
می دانیم که یکی از بهانه های معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که می گفتند: «ما آنها را بخاطر این می پرستیم که شفیعان مانزد الله بوده
97- اِنَّ الَّذینَ تَوَفّیهُمُ الْملائکَهُ ظالِمی اَنْفُسهِمِ قالوا فِیهمَ کُنتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فی الاَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ واسِعَهْ فَتُهاجِروا فیها فَاُلئِکَ مَأوْیهُمْ جَهَنَّمس وَ ساعَتْ مَصیراً.
98- اِلَّا الْمَستَضْعَفینَ مِنَ الرَجالِ وَالنِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لایسْتَطیعونِ حیلَةً وَلا یَهتَدونَ سَبیلاً
99- فَاوُلَئِکَ عَسَی اللهَ اَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکانَ اللهُ عَفُواً غَفُوراً.
ترجمه:
97- کسانی که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالی بودید (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جای داشتید؟) گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم، آنها (فرشتگان) گفتن مگر سرزمین خدا پنهاور نبود که مهجرت کنید؟ پس آنها (عذری نداشتند و) جایگاهشان دوزخ و سر انجام بدی دارند.
98- مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفته اند، نه چاره ای دارند و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) می یابند.
99- آنها ممکن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفو کننده و آمرزنده است.
شأن نزل:
قبل از آغاز جنگ بدر سران قریش اخطار کردند همه افراد ساکن مکه که آمادگی برای شرکت در میدان جنگ دارند، باید برای نبرد با مسلمانان حرکت کنند و هر کس مخالفت کند خانه او ویران و اموالش مصادره می شود، به دنبال این تهدید، عده ای از افرادی که ظاهراً اسلام آورده بودند ولی به خاطر علاقه شدید به خانه و زندگی و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نیز با بت پرستان به سوی میدان جنگ حرکت کردند، و در میدان در صفوف مشرکان ایستادند و از کمی نفرات مسلمانان به شک و تردید افتادند و سرانجام در این میدان کشته شدند، آیه فوق نازل گردید و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.
تفسیر: در تعقیب بحثهای مربوط به جهاد، در این آیات اشاره به سرنوشت شوم کسانی می شود که دم از اسلام می زدند ولی برنامه مهم اسلامی یعنی «هجرت» را عملی نساختند در نتیجه به وادی های خطرناکی کشیده شدند و در صفوف مشرکان جان سپردند، قرآن می گوید: «کسانی که فرشتگان قبض روح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند، و از آنها پرسیدند، شما اگر مسلمان بودید، پس چرا در صفوف کفار قرار داشتید و با مسلمانان جنگیدید؟»
(ان الذین تو فاهم الملائکه ظالمی قالوا فیم کنتم).
آنها در پاسخ به عنوان عذر خواهی می گویند: «ما در محیط خود تحت فشار بودیم و به همین جهت توانائی بر اجرای فرمان خدا نداشتیم».
(قالوا کنا مستضعفین فی الارض).
اما این اعتذار از آنان پذیرفته نمی شود و بزودی از فرشتگان خدا پاسخ می شنوند که: «مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که مهاجرت کنید وخود را از ان محیط آلوده و خفقان بار برهانید».
(قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها).
و در پایان به سرنوشت آنان اشاره کرده، می فرماید: «این گونه اشخاص که با عذرهای واهی و مصلحت اندیشی های شخصی شانه از زیر بار هجرت خالی کردند و زندگی در محیط آلوده و خفقان بار را بر آن ترجیح دادن، جایگاهشان دوزخ و بد سرانجامی دارند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
آیات 1 - 15، سوره لقمان
ِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الم (1)
تِلْک ءَایَت الْکِتَبِ الحَْکِیمِ(2)
هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ(3)
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ(4)
أُولَئک عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5)
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشترِى لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئک لهَُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ(6)
وَ إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ ءَایَتُنَا وَلى مُستَکبراً کَأَن لَّمْ یَسمَعْهَا کَأَنَّ فى أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ(7)
إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّت النَّعِیمِ(8)
خَلِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکیمُ(9)
خَلَقَ السمَوَتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا وَ أَلْقَى فى الاَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَث فِیهَا مِن کلِّ دَابَّةٍ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ(10)
هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظلِمُونَ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ(11)
ترجمه آیات
به نام خدا، که رحمتى عمومى ، و رحمتى خاص مؤ منین دارد
الم (1)
این آیه هاى کتابى است سراسر حکمت ، (کتابى که جایى براى لهو در آن نیست ) (2)
کتابى که هدایت و رحمت براى نیکوکاران است (3)
آن کسانى که نماز گزارند و زکات دهند، و خود به دنیاى دیگرى یقین دارند (4)
آنان قرین هدایتى از پروردگار خویشند، و آنان خود رستگارانند (5)
بعضى از مردم گفتار بازیچه را میخرند، تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه کنند، و راه خدا را مسخره گیرند، آنان عذابى خفت آور دارند (6)
و چون آیه هاى ما را بر آنان بخوانند، تکبرکنان پشت کنند و بروند، گویى آن را نشنیده اند، تو گویى گوشهایشان کر است ، اینگونه افراد را به عذابى غم انگیز نوید ده (7)
(در مقابل ) کسانى که ایمان آورده ، و کارهاى شایسته کرده اند، بهشتهاى پر از نعمت دارند (8)
که جاودانه در آن متنعم باشند، و این وعده درست خدا است ، که نه ضعف در او راه دارد، و نه لغو، بلکه نیرومند و حکیم است (9)
2
آسمان ها را بدون ستونى که شما ببینید بیافرید، و در زمین لنگرها انداخت ، تا که شما را نلرزاند و در آن از همه گونه جانوران پراکنده کرد، و از آسمان آبى نازل کردیم ، و در آن همه گونه گیاه خوب رویاندیم (10)
این خلقت خدا است ، پس شما هم به من نشان دهید، غیر از خدا که شما خدایشان پنداشته اید چه چیزى خلق کرده اند، (خودشان اعتراف دارند که جز خدا خالقى نیست ، پس علت شرکشان خلقت نیست )، بلکه علت شرک این ستمکاران این است که در ضلالتى آشکار قرار دارند (11)
بیان آیات
3
مضامین سوره مبارکه لقمان و غرض از نزول آن
غرض این سوره - به طورى که آغاز و انجام آن ، و نیز سیاق تمامى آیات آن اشاره مى کند - دعوت به توحید و ایقان و ایمان به معاد، و عمل به کلیات شرایع دین است
از ابتداى سوره پیداست که درباره بعضى از مشرکین نازل شده ، که مردم را از راه خدا و شنیدن قرآن ، به وسیله تبلیغاتى دروغ جلوگیرى نموده ، مى خواستند مساله خدا و دین را از یاد مردم ببرند، اتفاقا روایت وارده در تفسیر آیه ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث ...(( - به طورى که خواهید دید - نیز همین را مى گوید
پس این سوره نازل شد تا اصول عقاید و کلیات شرایع حق را بیان نماید، و در برابر احادیث سرگرم کننده آنان مقدارى از داستان لقمان و مواعظش را ایراد کرده است
و این سوره - به شهادت سیاقى که آیات آن دارد - در مکه نازل شده ، و یک ى از آیات بر جسته آن آیه ((ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل ...(( است .
تفسیر مفردات این آیات در سوره هاى قبل گذشت ، چیزى که تذکرش لازم است این است که : ((کتاب (( را به لفظ ((حکیم (( توصیف کرده ، و این دلالت دارد بر اینکه هیچ لهو الحدیثى در آن وجود ندارد، بلکه نقطه ضعف و درزى ندارد که سخن باطل و لهو الحدیث بخواهد آن را پر کند، و نیز آن را توصیف کرد به دو وصف ((هدى (( و ((رحمه للمحسنین (( تا صفت حکیم بودن قرآن را تکمیل کند، پس قرآن به سوى واقع و حق هدایت مى کند، و به واقع نیز مى رساند، نه مثل لهو الحدیث که انسان را از مهمش باز داشته ، و به واقعى نمى رساند، و نیز قرآن رحمت است ، نه نقمت تا از نعمت باز بدارد
آن گاه محسنین را توصیف و معرفى نموده به این که نماز مى خوانند و زکات مى دهند، که دو رکن مهم عملند، و به این که داراى ایقان به آخرتند، و معلوم است که یقین به آخرت مستلزم یقین به توحید و رسالت و همه شرایط و مراحل تقوى نیز هست ، و همه این توصیف ها که براى کتاب کرده در مقابل لهو الحدیث است ، و دارد به کسى که گوش به لهو الحدیث مى دهد، مى گوید: به این حقایق گوش کن ، نه به لهو الحدیث
نکوهش کسى که براى منصرف ساختن مردم از حقائق و معارف قرآن ، به ترویج ((لهوالحدیث (( مى پرداخته است .
4
کلمه ((لهو(( به معناى هر چیزى است که آدمى را از مهمش باز بدارد، و لهو الحدیث آن سخنى است که آدمى را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد، مانند حکایات خرافى ، و داستانهایى که آدمى را به فساد و فجور مى کشاند، و یا از قبیل سرگرمى به شعر و موسیقى و مزمار و سایر آلات لهو که همه اینها مصادیق لهو الحدیث هستند
((لیضل عن سبیل الله بغیر علم (( - مقتضاى سیاق این است که مراد از ((سبیل الله (( قرآن کریم ، و معارف حق و صحیح ، از اعتقادات ، و دستور العملها، و به خصوص داستانهاى انبیاء، و امم گذشته بوده باشد، چون لهو الحدیث و خرافات ساخته و پرداخته فکر انسانهاست که است دست به دست گشته ، در درجه اول معارض با این داستانهاى حق و صحیح است ، و در درجه دوم بنیان سایر معارف حق و صحیح را در انظار مردم سست نموده ، و سپس منهدم مى سازد
موید این معنا جمله بعدى است که مى فرماید: ((و یتخذها هزوا((، یعنى حدیث را مسخره مى کند، چون نام خرافات نیز حدیث است ، و همین باعث وهن هر حدیثى مى شود، و سبب مى گردد مردم احادیث واقعى را نیز به سخریه بگیرند
پس همان طور که گفتیم مراد از ((سبیل الله ((، قرآن است ، بدان جهت که مشتمل بر قصص و معارف است ، و گویا مراد کسى که خریدار لهو الحدیث است این است که مردم را از قرآن منصرف نموده و گمراه نماید، و قرآن را به سخریه بگیرد به این که به مردم بگوید این نیز حدیثى است مانند آن احادیث ، و اساطیرى است چون آن اساطیر .
جمله ((بغیر علم (( متعلق به کلمه ((یضل (( است ، و در حقیقت وصف ضلالت گمراهان است ، نه ضلال گمراه کنندگان ، هر چند گمراه کنندگان نیز علم ندارند، آنگاه ایشان را تهدید مى کند به اینکه ((اولئک لهم عذاب مهین - ایشان عذابى خوارکننده دارند((، چون در دنیا مغرور و متکبر بودند
توصیف خریدار لهو الحدیث : گویا گوشش در برابر تلاوت قرآن کر است .
در این آیه آن کسى را که خریدار لهو الحدیث بود، توصیف مى کند و کلمه ((وقر(( به معناى بار سنگین است ، و مراد از اینکه فرمود: ((گویا در دو گوشش وقر است (( این است که گویا چیزى به گوشهایش بسته که از شنیدن جلوگیرى مى کند. بعضى هم گفته اند: ((اصلا این کلمه کنایه از کرى است ((
و معناى آیه این است که چون بر این خریدار لهو الحدیث آیات قرآنى ما قرائت مى شود، پشت مى کند، و از آن رو مى گرداند و استکبار مى ورزد، مثل اینکه اصلا آن را نشنیده باشد، گویى کر است ، پس تو او را به عذابى دردناک بشارت ده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَحّیمِ
سُورَةٌ اَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ اَنزَلنا فیها ایاتٍ بَیِِِّّناتٍ لَعَلَّّکُم تَذَکَّّرونَ(1)
ابی ابن کعب از حضرت رسول اکرم (ص) رویات کرده هرکه سورهً نور را بخواند حق تعالی بقدر هر موًمنی که بوده وخواهد بود تا قیامت ده حسنه برای او بنویسد .
وعبدالله بن مسکان از ابو عبدالله (ع) روایت کرده که فرمودند زنان خود را به قرائت این سوره بحصن حصین در آورید و هر کس در هر روز یا در هر شب این سوره را تلاوت نماید از اهل بیت او زنا صادر نشود تا از این دنیا برود وچون بمیرد هفتاد هزار فرشته تشییع جنازهً او کنند واز برای او دعا واستغفار نمایند تا اورا بقبر گذارده ودر روز قیامت مغفورمحشور شود .
وبدان که چون خدای تعالی افتتاح این سوره را به ذکر امر ونهی وبیان شرایع فرمود برای این که این سورهًً نور که در مدینه به پیغمبر نازل گردید و شصت وچهار ایه میباشد ثابت مینماید که خداوند بندگان خود را عبث نیافریده بلکه به جهت امر ونهی خلق فرموده .
این سوره ایست که از عالم بالا نازل وبه وسیلهً جبرئیل به این عالم فرو فرستادیم واحکام ان را فریضه بندگان کردیم یعنی در ان آیات روشن توحید و معارف الهی وحدود احکام را با دلایل واضح نازل ساختیم وبیان حلال وحرام نمودیم باشد که بندگان پند پذیرند ومتذکر ان حقایق شوند (1).
از جمله ً آن احکام این است .
اَلزّّانِیَةُ َوالزّّانی فَاجِلدٌٌ واکُلَّّ واحِدٍ مِنهُما مِاَئةَ جَلدَةٍٍٍ وَلا تَأخُذکُم بِهمِا رَافَةٌٌ فی دینِ اللهِ اِن کُنتُم تُؤمِنُونَ باِللهِ وَالیَومِ الأخِرِ وَلَیشهَد عَذابَهُما طائفَةٌٌ مِنَ المُؤمِنینَ (2)
در این آیه شریفه خداوند حدودی برای زناکاران واجب فرموده وامر نموده براین که باید شما ای مؤمنان هر یک از زنان ومردان زناکار را به صد تازیانه مجازات وتنبیه نمایید وفرمود ای رؤسای دین اسلام در اجرای احکام الهی در باره زن ومرد زنا کار رحم وشفقت و راًفت روا مدارید که به آن ها دلسوزی نموده وحد انها را جاری نسازید ویا انکه در میزان حدی که معین شده تخفیف بدهید ونباید از قاعدهً متعارف تجاوز کنید البته در جاری ساختن حدود مقرره الهی محکم و ثابت وبرقرار باشید وباید عذاب آن بدکاران را جمعی از مردمان مشاهده کنند یعنی حد زنا در حضور جمعی از مردم باید اجرا شود. اگر به خدای تعالی وروز آخرت که روز جزا است ایمان آورده اید واین حکم مخصوص به آن زناکاریست که محصن یا محصنه نباشند، یعنی اگر مرد است زن نداشته باشد واگر زن است شوهر دار نباشد که حکم این گونه زناکاران رجم است .
2
با جماع فقهای امامیه برای تازیانه زدن مرد زناکار باید لباس را از بدن او بیرون بیاورند وهمین طور برای زنان وحکم زنا ثابت میشود با قرارکردن چهار بار در چهار مجلس یا بشهادت چهار مرد عاقل ویا سه مرد و دو زن و همان طور که در بالا ذکر شد در موقع حد زدن واجب است که طایفه ای از مؤمنین حاضر شوند و حد را در حضور انها جاری سازند تا خطا کنندگان شرمسار و ذلیل و خجل شوند وبرای سایرین هم عبرت باشد واصلا اگر در خلوت در جائیکه هیچ کس نباشد حد را اجرا سازند کافی نیست وشهادت زن تنها هم کافی نیست اگرچه به جای چهار مرد هشت زن هم باشند ویا یک مرد وشش زن باز هم کافی نیست وباقی احکام در باب حد زنا در منهج الصادقین است.
آورده اند که یک روز پنج کس را نزد حضرت علی (ع) اوردند وبه زنا برایشان گواهی دادند، فرمود تا یکی از آنها را رجم کردند (یعنی سنگسار نمودند) و دومی را حد زدند وسومی را نصف حد و دیگری را ترساندند ونفر پنجم را رها نمودند، گفتند یا امیر المؤمنین قضیه یکیست وشما پنج حکم مختلف اجرا نمودید!! در جواب فرمودند : اگر چه قضیه یکی میباشد اما دربارهًً آنها احوال مختلف است آنرا که رجم نمودم مرد محصن بود وحکم مرد محصن رجم است وآنرا که حد زدم غیر محصن وحکم غیر محصن حد است وآنرا که نصف حد زدم بنده بود وآنرا که رها کردم دیوانه است وبر دیوانه تکلیف نیست وآنرا که ترسانیدم کودک بود وبر او حدی نیست بلکه ادب کردن است تا دیگر مرتکب این عمل نشود.
3
واین آیه از آیاتی است که ما و بزرگان ودانشمندان اسلام را میگریاند زیرا اشخاصی دیده میشوند با این که زن پاک و عفیف دارند وازدواج با خانواده نجیب نمودند و از راه حلال وپاک میشود فرزندی بوجود بیاید که مطابق با قانون اسلام است، رها کرده و خود را پایبند زنان آلوده بزنا که هر ساعت در دامان مرد اجنبی به سر میبرند مینمایند وجان ومال خود را در راه عشق زنهای ناپاک نثار میکنند و احکام قرآن را پشت سر انداخته وعمر گرانمایه را طوری مصرف مینمایند که جز لعنت خدا وبدنامی دنیا وآخرت آثاری از ایشان باقی نمیماند چون نمیدانند که زنا از گناهان کبیره ایست که هم در این دنیا وهم در آن دنیا اسلام برایش مجازات معین کرده است این است که خداوند تعالی در سوره فرقان زنا و قتل نفس وشرک را در یک ردیف آورده و نهی فرموده، زیرا اینها عملی هستند که اگر مرتکبین بی توبه از دنیا بروند خداوند آنها را نمیآمرزد وهمیشه در جهنم مخلد میباشند.
رسول خدا (ص)میفرماید : از زنا پرهیز کرده و از آن برکنار باشید زیرا از این عمل شش صفت قبیح حاصل میگردد سه در دنیا و سه در آخرت.
اول – برای شخص زنا کار در دنیا نورانیتی نیست ودر بین مردم مورد احترام نمیباشد .
دوم – آنکه مال از کفش خارج شده و دچار فقر میگردد.
سوم – آنکه عمرش کوتاه خواهد شد.
آری دیده شده چه بسا اشخاص ثروتمند که در اثر مرتکب شدن با این عمل بروز فلاکت و بدبختی افتاده اند به طوری که اصلا برای آنها د ربین جامعه اعتبار و آبروئی باقی نمانده .
5
البته اطاعت نکردن از چنین پیغمبری که تا آخرین لحظه زندگانی خود به فکر نفع دنیا و آخرت امتان خود بوده و بنقصان عمر ومال آنها راضی نمیشود این چنین است با این که این پیغمبر رؤف ومهربان تا دم رفتن از این دنیا میفرمود: ای مردم اگر میخواهید فردای قیامت به من ملحق شوید از قرآن که امانت است نزد شما جدا نشوید یعنی به دستورات آن عمل نمائید.
پس وای بر ما ملت اسلام که در عوض قدردانی از زحمات بیست وسه ساله پیغمبر، با امانت او که قرآن است چگونه داریم معامله میکنیم وبه کلی از دستورات آن بیخبر شدیم و در تمام شئون زندگانی بر خلاف احکام و قانون قرآن قدم بر میداریم آیا با این روش عاقبت کار ما بکجا خواهد رسید؟ نمیدانیم.
اما سه صفت که در آخرت برای زنا کاران میباشد:
اول – غضب خداوند تعالی .
دوم – عذاب و معطلی در موقع حساب.
سوم – برای همیشه به آتش جهنم گرفتار بودن .
واما راجع به بحثی که درباره کافی نبودن شهادت زن دراثبات زنا نمودیم چند مورد حساس ودلیل وبرهان ثابت داریم.
مورد اول – آنکه زن رقیق القلب میباشد و نمیتواند تحمل مشقت را بنماید .
مورد دوم – آنکه با مردان از هر جهت تفاوت خلقت دارند:
یکی آنکه با تجربه ثابت شده که مغز یک زن در حدود صد گرم کمتراز مغز یک مرد معمولی میباشد ودیگر آنکه ریهً زن سیصد گرم کمتر ازریهً مرد است، و وزن متوسط بدن زن در حدود چهار هزار گرم سبکترازوزن بدن مرد میباشد، وقلب زن در حدود پنجاه گرم کوچکتر ازقلب مرد است، استخوان بندی زن معمولا سبکترواستحکامش کمتراز استخوان مرد است، جمجمه زن صد گرم سبکتر ازجمجمه مردان است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
تفسیر سوره نحل آیات 80 و 81
در مفردات گفته : ((بیت )) به معنى ماوراى آدمى در شب است ، چون وقتى مى گویند فلانى در فلانجا بیتوته کرد معنایش اینست که یک شب در آنجا اقامت کرد، همچنانکه در باره روز مى گویند ((ظل بالنهار)) آنگاه گاهى به مسکن هم بیت مى گویند و جمع آن ، هم ((ابیات )) آمده و هم ((بیوت ))، لیکن بیوت بیشتر در خانه ها و ابیات بیشتر در شعر استعمال مى شود. و نیز (راغب ) گفته کلمه بیت ، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى ، هم پشمى ، و هم کرکى ، این بود مقدار حاجت ما از گفتار او.
و کلمه سکن به معناى هر چیزى است که انسان به وسیله آن سکونت یابد، و کلمه ((ظعن )) به معناى کوچ کردن و بر خلاف اقامت است و کلمه ((صوف )) پشم گوسفند را مى گویند، و کلمه ((وبر)) پشم شتر را، همچنانکه موى انسان را ((شعر)) و نیز پشم بز را هم شعر مى گویند، و ((اثاث )) به معناى متاع بسیار خانه است زیرا به یک قطعه از متاع خانه اثاث گفته نمى شود، در مجمع البیان مى گوید اثاث جمعى است که واحد ندارد همچنانکه متاع نیز چنین است و متاع از اثاث عمومى تر است زیرا مطلق حوائج زندگى را هر چند مربوط به خانه نباشد متاع مى گویند.
و اینکه فرمود: ((و الله جعل لکم من بیوتکم سکنا)) معنایش این است که خدا بعضى از بیوت شما را براى شما مایه سکونت قرار داد که در آن ساکن شوید زیرا بعضى از بیوت قابل سکونت نیست مانند انبار هیزم ، ((و جعل لکم من جلود الانعام بیوتا ...)) یعنى از بعضى پوستها که همان پوست دباغى شده است براى شما خانه هایى قرار داد - که مقصود از آن قبه و خیمه است
خانه هایى که : ((تستخفونها)) یعنى سبکش مى شمارید و براى نقل و انتقالهاى خود اختصاصش مى دهید در: ((یوم ظعنکم )) روز کوچ کردنتان و ((یوم اقامتکم )) در روز اقامتتان که سفرى ندارید.
و اینکه فرمود: ((و من اصوافها و اوبارها و اشعارها)) عطف است بر ((من جلودها)) و تقدیرش ((جعل لکم من اصوافها)) : خدا قرار داد براى شما از پشمهاى آنها یعنى گوسفندان و ((اوبارها)) یعنى مال شتران و ((اشعارها)) یعنى مال بزها ((اثاثا)) اثاثى که در خانه هایتان بکار ببرید و ((متاعا)) و متاعى که از آن بهره مند شوید ((الى حین )) البته این بهره مندى تا مدتى است محدود، بعضى گفته اند: این قید مدت محدود اشاره است به اینکه همه این نعمتها فانى و از بین رفتنى است ، پس عاقل نباید به خاطر اینها نعیم آخرت را از دست بدهد.
این دو ظرف ، یعنى ظرف ((لکم )) و ظرف ((مما خلق )) متعلقند به ((جعل )) و تعلیق ظلال بر ما خلق براى این است که خود ظلال (سایه ها) امرى عدمى است و قابل خلق نیست ، مگر به تبع غیر خودش ، و در عین اینکه خودش عدمى است همین وجود تبعیش خود یکى از نعمتهاى بزرگى است که خداى تعالى بر انسان و سایر حیوانات و حتى نباتات انعام کرده ، بطورى که نعمت بودن آن و استفاده انسان و حیوان و نبات از آن کمتر از استفاده اش از نور نیست ، زیرا اگر سایه نبود، یعنى سایه شب سایه درختان و سایه نباتها، و دائما نور و روشنى بود یک جاندار در روى زمین زنده نبود.
(( و جعل لکم من الجبال اکنانا)) : کلمه ((کن )) به معناى چیزى است که با آن چیز دیگرى پوشیده شود حتى پیراهن هم
3
براى کسى که آن راپوشد کن است و مقصود از ((کن )) کوهها و غارها و دخمه هاى آن است . ((و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر)) - مقصود از ((سرابیل ))، پیراهنى است که شما را از گرما حفظ کند.
وجه اینکه درباره سرابیل فرمود: ((شما را از گرما نگه مى دارد)) و حفظ از سرما راذکر نکرد
در مجمع البیان گفته : اگر فرمود: شما را از گرما حفظ کند و نفرمود: از سرما، براى این بود که هر چیزى که آدمى را از گرما حفظ کند از سرما هم حفظ مى کند و اگر خصوص گرما را ذکر کرد با اینکه همان چیز آدمى را از سرما بیشتر حفظ مى کند براى این بود که مخاطبین به این خطاب اهالى گرمسیر حجاز بودند که احتیاجشان به حفظ از گرما بیشتر از چیزى بود که از سرما حفظشان کند. (به نقل از عطاء)
آنگاه صاحب مجمع اضافه کرده است که عرب از دو چیز که ملازم همند به ذکر یکى اکتفا مى کرده اند چون از ذکر یکى از آن دو، دیگرى هم فهمیده مى شود چنانچه شاعر گفته : و ما ادرى اذا یممت ارضا ارید الخیر ایهما یلینى یعنى نمى دانم وقتى بخواهم به امید خیر به دیارى سفر کنم کدامیک از ((آن دو)) برایم پیش مى آید مقصود از آن دو خیر و شر است چون خیر را در کلام آورده بود به همان اکتفاء نمود (نقل از فراء)
و بعید هم نیست وجه دیگر اینکه حرارت را ذکر کرد و به ذکر آن اکتفاء نمود این باشد که : بشر اولى در مناطق گرم زمین زندگى مى کرده و با شدت گرما بیشتر سر و کار داشته تا شدت سرما و لذا این طایفه را به اتخاذ پیراهن تذکر مى دهد و این براى پرهیز از هواى نامساعدى است که با آن در تماسند و آن گرماى شدید است (و خدا داناتر است )
((و سرابیل تقیکم باسکم )) - ظاهرا مراد از این ((سرابیل )) که از صدمه جنگ آدمى را نگه بدارد همانا زرهى است که از آهن و نظایر آن ساخته مى شده .
((کذلک یتم نعمته علیکم لعلکم تسلمون )) - در این جمله برایشان اتمام نعمتهایى را که نام برده منت مى گذارد و نتیجه اى که از این همه انعام منظور بود این بود که در برابر خدا تسلیم شوند آنهم با معرفت به اینکه ولى نعمتش در حقش کوتاهى نکرده بلکه نعمت را بر او تمام نموده جز تسلیم در برابر اراده منعمش و استکبار نورزیدن ، انتظار و توقع نمى رود چون داند که منعمش جز خیر او را اراده نمى کند.
اعراف : 26-22
وسوسه هاى شیطانى در لباسهاى دلپذیر
این آیات فصل دیگرى از سرگذشت آدم را بیان میکند، نخست میگوید: خداوند به آدم و همسرش (حوا) دستور داد که در بهشت سکونت اختیار کنند (و یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة ).
از این جمله چنین استفاده مى شود که آدم و حوا در بدو خلقت در بهشت نبودند، سپس به سوى بهشت راهنمائى شدند، و همانطور که در سوره بقره ذیل آیات مربوط به آفرینش آدم یادآور شدیم ، قرائن نشان مى دهد که این بهشت ، بهشت رستاخیز نبوده بلکه همانطور که در احادیث اهلبیت (علیهم الاسلام ) نیز وارد شده است بهشت دنیا یعنى باغ سرسبز و خرمى از باغهاى این جهان بوده که انواع نعمتهاى پروردگار در آن فراهم بوده است
4
.
در این هنگام ، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت ، صادر شد:
شما از هر نقطه اى و از هر درختى از درختان بهشت که میخواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود (فکلا من حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین ).
سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مى تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد و در فریب آنان بکوشد، و نیز به خوبى میدانست که خوردن از درخت ممنوع ، باعث رانده شدن از بهشت خواهد شد، در صدد وسوسه آنان برآمد، و براى رسیدن به این مقصود،
تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 116
انواع دامها را بر سر راه آنان گسترد!
نخست همانطور که قرآن مى گوید به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند، و عورت آنها که پنهان بود آشکار سازد (فوسوس لهما الشیطان لیبدى لهما ما ورى عنهما من سوآتهما.
و براى رسیدن به این هدف ، بهترین راه را این دید که از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى و زندگى جاویدان ، استفاده کند و هم عذر و بهانه اى براى مخالفت فرمان خدا براى آنان بتراشد، لذا نخست به آدم و همسرش گفت : خداوند شما را از این درخت نهى نکرده جز اینکه اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا میکنید (و قال مانها کما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین .
و به این ترتیب ، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد، و این طور مجسم کرد که نه تنها خوردن از شجره ممنوعه زیانى ندارد، بلکه موجب عمر جاویدان و یا رسیدن به مقام و درجه فرشتگان خواهد شد.
شاهد این سخن جمله اى است که در سوره طه آیه 120 از قول ابلیس میخوانیم یا آدم هل ادلک على شجرة الخلد و ملک لا یبلى اى آدم میخواهى ترا به زندگى جاویدان و فرمانروائى کهنگى ناپذیر راهنمائى کنم ؟!
در روایتى که در تفسیر قمى از امام صادق (علیه السلام ) و در عیون اخبار الرضا (علیه السلام ) از امام على بن موسى الرضا (علیهم الاسلام ) نقل شده چنین میخوانیم که : شیطان به آدم گفت اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و براى همیشه در بهشت مى مانید، و گرنه شما را از بهشت بیرون مى کنند! آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت ، اما شیطان براى اینکه پنجه هاى
تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 117
وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوا فرو برد، سوگندهاى شدیدى یاد کرد، که من خیرخواه شما هستم ! (و قاسمهما انى لکما لمن الناصحین ).
4
آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت ، و گرفتار دامهاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود، و نمى توانست باور کند، کسى این چنین قسم دروغى یاد کند، و چنین دامهائى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسلیم فریب شیطان شد، و با ریسمان پوسیده مکر و خدعه او براى بدست آوردن آب حیات و ملک جاویدان ، به چاه وسوسه هاى ابلیس فرو رفت و نه تنها آب حیات به دستش نیامد، بلکه در گرداب نافرمانى خدا افتاد، آنچنانکه قرآن آنرا در یک جمله خلاصه کرده ، میگوید: به این ترتیب شیطان ، آنها را فریب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد (فدلاهما بغرور).
با اینکه آدم مى بایست ، با توجه به سوابق دشمنى شیطان ، و با علم و اطلاع از حکمت و رحمت واسعه خدا و محبت و مهربانى او، تمام وسوسه ها را نقش بر آب کرده ، تسلیم شیطان نشود ولى هر چه بود واقع شد.
همینکه آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت و اندامشان آشکار گشت )فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوآتهما(.
از جمله بالا به خوبى استفاده مى شود که به مجرد چشیدن از میوه درخت ممنوع این عاقبت شوم به سراغ آنها آمد، و در حقیقت از لباس بهشتى که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.
تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 118
از این آیه به خوبى استفاده مى شود که آنها قبل از ارتکاب این خلاف برهنه نبودند بلکه پوششى داشتند که در قرآن ، نامى از چگونگى این پوشش برده نشده است ، اما هر چه بوده است ، نشانه اى براى شخصیت آدم و حوا و احترام آنها محسوب میشده که با نافرمانى از اندامشان فرو ریخته است .
در حالى که تورات ساختگى میگوید: آدم و حوا در آن موقع ، کاملا برهنه بودند ولى زشتى آنرا درک نمى کردند، و هنگامى که از درخت ممنوع که درخت علم و دانش ! بود خوردند چشم خردشان باز شد، و خود را برهنه دیدند و از زشتى این حالت آگاه شدند!
آدمى را که تورات معرفى مى کند در واقع ، آدم نبود! بلکه به قدرى از علم و دانش دور بود که حتى برهنگى خود را تشخیص نمیداد، ولى آدمى را که قرآن معرفى مى کند نه تنها از وضع خود با خبر بود بلکه از اسرار آفرینش (علم اسماء) نیز آگاهى داشت و معلم فرشتگان محسوب میشد و اگر شیطان توانست در او نفوذ کند نه به خاطر نادانى او بود بلکه از پاکى و صفاى او سوء استفاده کرد.
شاهد این سخن آیه 27 همین سوره است که میگوید: یا بنى آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة ینزع عنهما لباسهما:
اى فرزندان آدم ! شیطان شما را فریب ندهد، آنچنانکه پدر و مادرتان را از بهشت ، بیرون کرد، و لباس آنها را از تنشان جدا ساخت .
و اگر بعضى از نویسندگان اسلامى نوشته اند که آدم در آغاز برهنه بود در واقع اشتباهى است آشکار که بر اثر نوشته هاى تورات پیدا شده است