لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (ره)
چکیده :
چنانچه تربیت اسلامی در بین ملت ما محقق بشود و همه قشرها اسلامی بشوند ، آسیب دیگری در این ملت محقق پیدا نخواهد کرد . امام خمینی ( ره )
در تعلیم و تربیت اسلامی نقطه آغاز تعلیم و تربیت ، انسان است . و هدف نهایی تربیت، شکوفایی استعدادها و کیفیات نظری به منظور تقرب به کمال مطلوب خداست که بایستی محور همه برنامه ها و اقدامات تربیتی قرار گیرد . بنابراین ما پرورش یافتگان وارث انبیاء هستیم و سابقه درخشان فرهنگی داریم ، جاده زندگی مان از کمربندی اسلام گذشته و ترمینال آن غنی از فرهنگ و تمدن و تربیت است ، خط سیر ما مرز جغرافیایی ندارد ، فرهنگ ما قله های قلمرو اندیشه ی نظم و انضباط را فتح نموده است ، زیرا شکوفایی استعدادها باید با برنامه مدبرانه و ... دین مدارانه ... زیر سایه درخت اسلام و با راهنمایی وارثان انبیاء صورت گیرد و در این مقاله سعی شده به تعلیم و تربیت از نگاه معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران پرداخته و اصول و روش هایی که در تعلیم و تربیت باید به آن اشاره نمود و طبق آنها پیش رفت تا در تربیت آیندگان انحرافی ایجاد نشود ، اشاره شده است . چرا که تعلیم و تربیت در یک کشور یک امر حساس به شمار می رود که اگردر کنار یکدیگر باشد و به صورت صحیح عملی گردد شاهد ترقی های همه بعدی و همه جانبه آن کشور خواهیم بود و در سایه تعلیم و تربیت درست هیچ گونه بزهکاری و تبه کاری را در جامعه مشاهده نخواهیم کرد و در این صورت عدالت ، عطوفت ، برادری ، حلم ، تواضع و صداقت فعالیت و خلاقیت ، آزادی قرآنی ، حفظ شخصیت افراد ، روحیه تعادل ، جایگزین اخلاق و علوم رذیله خواهد شد .
- کودک آدمی به سر حد کمال می رسد . که حکومت و تسلط کامل بر خویش داشته باشد ، یگانه مقصود و منظور تربیت اخلاقی و دینی آن است که انسان مالک و مختار نفس خویش گردد . و به جای آنکه اسیر و تابع هواهای نفسانی خود باشد ، هر میل و هوس او را به طرفی بکشاند همیشه زمام امیال خود را در کف خویش داشته باشد . بنابراین باید به کودکان خود یاد بدهیم که چگونه آزادگی خود را در اسیر کردن هواهای نفسانی بجویند و برای همین است که عده ایی تربیت را فتح مداوم قیدو بندهای نفسانی تعریف کرده اند و معتقدند آدمی هنگامی که تربیت می شود که از محدودیتهای حیوانی آزاد شود .
- کودکی به اندازه کافی محبت نبیند نمی تواند به دیگری و دیگران محبت کند و اگر اساس تعلق به دیگری نداشته باشد نمی تواند خود را دوست داشته باشد و اگر خود را دوست نداشته باشد نمی تواند کس دیگری را دوست بدارد .
تعلیم و تربیت در کلام امام خمینی ( ره )
هر اصلاحی نقطه اولش خود انسان است . اگر چناتنچه خود انسان تربیت نشود نمی تواند دیگران را تربیت کند .
- انسان اگر تربیت بشود همه چیز عالم درست می شود .
- همان طور یکه هر شخص و فردی موظف است که خودش را اصلاح کند موظف است که دیگران را هم اصلاح نماید .
- تمام کتب آسمانی که بر انبیاء نازل شده است برای این بوده است که این موجودی الهی واقع بشود ، بهترین موجودات و افضل تمام خلایق بشود .
- عالم مدرسه است و معلمین این مدرسه انبیاء و اولیا هستند .
- در اسلام همه امور مقدمه انسان سازی است .
- با تربیت انسان عالم اصلاح می شود .
- اساس عالم بر تربیت انسان است .
- شریفترین شغل در عالم بزرگ کردن یک بچه است ، و تحویل دادن یک انسان اصلاح شده است به جامعه از این کودکهای امروز ، انسانها و دانشمندان فردا درست می شود .
اصلاح دانشگاه زمانی آسان است که فرزندانمان را از دوره دانش آموزی زیر نظر بگیریم .
مبانی تربیتی چیست ؟
مبانی یا فلسفه تربیتی اندیشمندان و صاحب نظران تعلیم و تربیت عبارت است
ازنظر آنها در مورد جهنا و انسان ، کسانی که جهان را محدود و منحصر در آنچه خود می بینند و حس می کنند می دانند و انسان را هم موجودی می شناسند که راست قامت است و از جهت فطری تکامل یافته تر از دیگر حیوانات می باشند . نوعی تعلیم و تربیت برای آنها مشخص است و افرادی که برای جهان آفریدگاری قائلند دیده شدنی نیست و آدم را موجودی می شناسند که تفاوت اساسی با حیوانات دارند و زندگی اش محدود به این چند سال که در نیا هست نمی باشد . نوعی از تعلیم و تربیت را برای آنها عرضه دارند . از نظر امام رحمه الله تربیت عبارت است از (( اعتقادات من و همه مسلمین همان مسائلی است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام ( ص) و یپشوایان بحق از آن حضرت بیان فرموده اند که ریشه و اصل همه آن عقاید که مهم ترین و با ارزش ترین اعتقادات ماست ، اصل توحید است . مطابق این اصل معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود انسان ، تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز .
- انسان شناسی حضرت امام خمینی (ره)
در نظر امام رحمه الله انسان این هیکل موجود و این حواس وجود که احساسش می کنیم نیست . به این معنا که انسان و حیوانات مثل هم هستند ، همه مادی هستند هم این نحوه ادراکات را دارند یک قدری هم کم یا زیاد . بعد انسان عبارت است از این موجود فعلی است که دارای این حواس است ، بعدهای دیگرش اصلا به آن توجه نشده است یا کم توجه شده . و در جای دیگر می فرماید در عالم هیچ موجودی با پایه انسان نمی رسد . انسان وادراکاتش و قابلیتش برای تربیت ، باید گفت غیر متناهی هست . در انی دو جمله آن مربی بزرگ همان طوری که هستی و جهان را به مراتب وسیعتر از آنچه بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان اظهار نموده اند ، می دید و می فهمید انسان را هم برتر و هم والاتر از آنچه عده ی زیادی از انسان شناسان و روان شناسان ملاحظه نموده اند ف معرفی می کند که نتیجه این دید وسیع و عمیق در هدفهای تربیتی آشکار می شود و ما با توجه به فرمایشات آن حضرت در می یابیم آنچه آدمی در آغاز تولد دارد فقط توانایی و استعداد و حرکت به سوی کمال است که در او به امانت و ودیعت نهاده شده است .
انسان نظرات مستقیم دارد . یعنی حق پذیر ، واقع گرا ، پرسشگر ، آدمی دارای این نور است که اگر حقی درست برای او مطرح شود بپذیرد . تمام تلاشهای والدین مدرسه و جامعه باید کمک کند که این نور همواره باقی بماند و در وجود افراد روشنتر و فروزانتر گردد .
اصول تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی ( ره )
1- اصل تقدم اصلاح خود بر اصلاح دیگران :
تو اول بگو با کیان هستی پس آنگه بگویم که تو کیستی
مردم فطرتا از کسی به خیر و کمال دعوت می کند ، انتظار دارند که پیشاپیش خودش به انی نکته سعادت آور عمل کند و در این راستا امام رحمه الله علیه می فرماید : اگر الگو خود صالح نباشد نمی تواند دعوت به صلاح کند . کسی که خودش خدای نخواسته پایش را به راه کج بگذارد اگر به مردم بگوید پایت را راست بگذارگناه می کنند ، می گویند اگر پا راست گذاشتن صحیح بود خودت بگذار . و به همین ترتیب کسانی که می خواهند دیگران را در این عالم تربیت کنند باید قبلا خودشان تزکیه و تربیت شده باشند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 105 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
آغاز علم نحو
تأسیس علم نحو توسط امام علی علیه السلام
زبان عربی مانند هر زبان دیگر قواعدی دارد که آن را علم نحو مینامند علم نحو در حفظ لغت از آشفتگی و تحریف و نیز در معنای کلام اهمیت زیادی دارد تا آنجا که گاهی با تبدیل کسره به فتحه معنای یک کلمه تغییر میکند که در بعضی موارد مستلزم کفر است قواعد زبان عرب تا عصر خلافت امام علی علیهالسلام کشف و تنظیم نشده بود و نوشتن کلام عربی بدون اعراب گذاری انجام میگرفت. قرآن کریم و سایر نوشتهها و نامهها بدون اعراب بود مردم قانون اعراب گذاری را نمیدانستند اما کار آموختن قواعد زبان عرب برای ساکنین جزیرهالعرب که با غیر عرب آمیزش نداشتند بطور طبیعی انجام میگرفت یعنی یک طفل عرب با آموختن سخن گفتن آن قواعد ساده را به آسانی میآموخت بخصوص آنکه فرهنگ عرب قبل از اسلام بسیار بسیط و حول یک زندگانی ساده دور میزد که عبارت بود از آب، نان، گوشت، شتر صحرا، شمشیر، نسب، جنگ قبیلهای و مانند آن. پس از نزول قرآن کریم فرهنگ عرب به فرهنگ اسلام با ابعاد گوناگون آن صفات ربوبی و شناخت انبیاء و احوال قیامت و اخلاق و احکام تبدیل یافت و لغت عرب آن را فرا گرفت. لیکن پس از فتوحات مسلمانان و آمیزش آنان با افراد غیرعرب زبان مانند ایرانیان ساکن شهر کوفه که ایشان را حمراء میخواندند و اهل سند و هند و در بصره که ایشان را سبابجه و زط مینامیدند و اقباط در اسکندریه و هجرت مسلمانهای عرب به کشورهای آفریقا و هند و سند و بلخ و بخارا لغت عرب آشفتگی پیدا نمود به طوری که کودکان عرب به واسطه معاشرت با همسالان غیرعرب بجای اینکه زبان فصیح عرب را از قوم و قبیله عرب خود بیاموزند از کودکان و معاشرین غیرعرب میآموختند علاوه بر اینکه گاهی مادران این اطفال زنانی بودند که در فتوحات از اقوام قبط و فوس و روم اسیر شده بودند و این کودکان سخن گفتن را از مادر غیرعرب یا کلفت و نوکر غیر عرب در خانه میآموختند در نتیجه این عومل چنان آشفتگی در زبان نسل جدید عرب پدید آمدکه نزدیک بود به تدریج لغت عرب مانند زبان بعضی ملل قدیم از بین برود تا آنجا که جز معدودی متخصصین در هر عصر نتواند آن زبان را بفهماند و در نتیجه باعث میشد که خواندن و فهمیدن قرآن و سنت پیامبر جز برای معدودی امکان نداشته باشد. این آشفتگی زبان عربی نیمه اول قرن اول هجری بود. ابوالاسود دئلی که یکی از اصحاب و شاگردان حصرت علی بود داستان تأسیس علم نحو یا قانون اعراب گذاری در زبان عربی را چنین حکایت میکند؛ روزی بر حضرت امیر وارد شدم. دیدم آن حضرت در حال فکر و اندیشه است به من فرمود: در شهر شما کوفه قرآن را غلط میکنند. میخواهم کاری کنم تا لغت عرب از این آشفتگی بیرون آید گفتم یا امیرالمومنین اگر این کار را بکنید لغت عرب را زنده کردهاید بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسیدم نوشتهای به من داد که در آن زیربنای علم نحو را نوشته بود و از تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف و تعریف آنها شروع میشد. بعد حضرت به من فرمود: انح نحوه؛ به این نحو پیش برو. ابوالاسود میگوید: آن را گرفته و به منزل رفتم و یک دوره قواعد نحو را بر طبق راهنمایی و طرح حضرت نگاشتم و بعد آن را به حضرت نشان دادم و حضرت اشکالاتش را رفع کرد. مثلاً در مورد اسماء مشب
هه بالفعل فرمود: چراکانّ را ننوشتی، گفتم: نمیدانستم از آنهاست. فرمودند: از جمله آنها است. - علامه عسگری، نقش أئمه در احیاء دین، علامه عسگری ج 14 ص 159-200
آغاز بسط علم نحو در صدر اسلام - خدمات متقابل ایران و اسلام ص 446 و 447
علوم ادبی از دستور زبان عربی یعنی نحو آغاز میشود. مورخین اسلام اجماع و اتفان دارند که مبتکر علم نحو امیرالمومنین علی علیهالسلام است. علامه جلیل مرحوم سید حسن صدر در کتاب نفیس تأسیس الشیعه دلائل و شواهد غیرقابل انکار این مطلب را ذکر کرده است (تأسیس الشیعه لعلوم السلام صفحات 40-61)
علی علیهالسلام به ابوالاسود دئلی که مردی شیعی و فوقالعاده با استعداد بوده است اصول نحو را آموخت و دستور دارد که بر این اساس تأمل کند و بر آن بیفزاید، ابوالاسود طبق دستور عمل کرد و چیزهایی افزود و آنچه میدانست به عدهای و از جمله دو پسرش عطاءبن ابیالاسود و اباحرب بن ابیالاسود و یحیبن یعمر و میمون اقرن و یحی بن نمان و عنبهالفیل آموخت. گویند اصمعی عرب و ابوعبیده ایرانی دو ادیب معروف اسلامی، شاگردان عطاء پسر ابوالاسود بودهاند در طبقه بعد از این طبقه افراد دیگری از قبیل ابواسحاق و عیسی ثقفی و ابوعمروبن العلاء که مردی شیعی و از قراء سبعه است و بسیار جلیلالقدر است قرار گرفتهاند. ابوعمروبن العلاء مردی لغوی و عارف به زبان و ادبیات و مخصوصاً اشعار عرب بود از کمال تقوا در ماه مبارک رمضان هرگز شعر نمیخواند در سفر نوشتههای خود را از آن رو که متضمن اشعار عرب جاحلی بود از بین برد.
اصمعی، یونس بن حبیب، ابوعبیده، سعدان بن مبارک نزد وی شاگردی کردهاند. - ریحانه الادب ج 2 ص 213
خلیل بن احمد عروضی که از مجتمعدان و صاحب نظران درجه اول علم نحو استاد مردی شیعی است و از نوابغ به شمار میرود در طبقه بعد از این طبقه قرار گرفته است. سیبویه معروف صاحب الکتاب شاگرد خلیل بوده است و اخفش معروف نزد سیبویه و خلیل تحصیل کرده است از این به بعد نحویین به 2 نحله کوفیین و بصریین تقسیم میشوند. کسانی معروف و شاگردش فراء و ابوالعباس ثعلب شاگرد فراء و ابن الاخباری شاگرد ابوالعباس ثعلب از نحله کوفی بودهاند و اما سیبویه و اخفش مازنی و مبرد و زجاج و ابوعلی فارسی و ابن جنی و عبدالقادر جرجانی که به ترتیب استاد و شاگرد بودهاند از نحله بصره به شمار میروند.
اللهم انی اسئلک من علمک بانفذه.
سپاس خدایا را در برابر عطا و احسانش، احسانی که به ما و قبل ازما و بعد از ما به بندگانش عطا فرمود. سپاس به اندازه آنچه هست و در آینه علمش مینماید، سپاس چند برابر آنچه هست، جاویدان و همیشگی، تا روز رستاخیز سپاسی بیکران.
در آغاز لازم میدانم که از زحمات مادرم و برادر عزیزم حسین که همواره پشتیبان من در زندگیم بودند تشکر نمایم.
و همچنین از استاد فرزانه و ارجمندم جناب آقای دکتر دیباجی که مشوق و راهگشایم بوده و هستند کمال تشکر و قدردانی را دارم.
و از استادان محترم آقای دکتر زندی استاد راهنما و آقایان دکتر صدقی فیروزحریرچی و دکتر حریرچی که از راهنماییهای ایشان در طول تحصیل بهرهمند گردیدم و از آقای دکتر شکیب که الگوی اخلاق شایسته هستند تشکر نمایم.
شرح حال سیوطی
جلالالدین ابوالفضل عبدالرحمن سیوطی مورخ و محقق و ادیب از نویسندگان مصری در عصر مملوکی از خانوادهای ایرانی که در ابتدای امر در بغداد میزیستند در سال 894 ه در قاهره متولد شد. - تاریخ الادب اللغه العربیه ج 3 ص 239
خاندانش ده نسل قبل از او به سیوط آمده بودند نسبش به امام شیخ همامالدین خضیری که عالم و محقق و متصوف بود برمیگردد. شیخ همامالدین خضیری و نسبت به محله خضیریه در بغداد به اسیوط بغداد آمد در زمان دولت ایوبی ترجیحاً در آنجا زندگی کرد و خانوادهاش نسل به نسل آنجا اقامت گزیدند و مردان بزرگ و شریفی از آنها در اسیوط در دوره وسطی ظهور پیدا کردند و از بین آنها قاضی و تاجر و مأمور دولت و افراد با نفوذ زیاد بودند. عبدالرحمن سیوطی یکی از افراد همان خانوادهای که در اسیوط سکونت داشتند میباشد که به جستجوی علم پرداخت و به خاطر علم آموختن در جوانی عازم قاهره شد و از رابطه گذشتگانش با امیر شیوخ استفاده کردو تدریس فقه را در مدرسه شیوخی به عهده گرفت و آثار فراوانی در فقه و نحو تألیف کرد و در 510 سالگی در حالی که پسرش عبدالرحمن حدوداً 6 ساله بود در سال 1451 میلادی وفات کرد سیوطی شرح حال خود را در کتاب «حسنالمحاضره فی اخبار مصر و قاهره» و همچنین در کتاب «بغیه الوعاه» و کتاب دیگرش «التحدث بنعمه الله» آورده است. - عبدالغنی عبدالله یسری، معجم المورخین المسلمین ص 94-99
پدرش هنگام وفات سرپرستی او را به یکی از دوستانش، کمالبن همام واگذار کرد. سیوطی توانست در سن کمتر از 8 سالگی کل قرن کریم را حفظ نماید سپس کتاب عمده الاحکام و منهاج نووی و الفیه ابن مالک و منهاج بیضاوی را حفظ نمود. - حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب ج 8 ص 51-52
سیوطی خود در مقدمه کتاب بغیه الوعاه مینویسد:
«خضیریه از محلههای بغداد بوده است. از پدرم شنیدم که میگفت جد بزرگوارش فارس بوده یا از مشرق. ابتدا در بغداد زندگی کرده سپس در سیوط مستقر شده و چند نسل آنجا بودهاند پدر در سال 855 فوت کرد و من قبل از 8 سالگی حافظ قرآن بودم سپس کتاب العمده و منهاج الفقه و الفیه ابن مالک را حفظ نمودم و به علم اشتغال یافتم در سال 866 فقه و نحو را از جماعتی از شیوخ فرا گرفتم و اولین چیزی که نوشتم شرح استعاذه و بسمله بود. در سال 876 اجازه تدریس یافتم در حجی که مشرف شدم آب زمزم نوشیدم و آرزو کردم که در درجه فقه به شیخ سراجالدین بلقینی و در حدیث به الحافظ بن حجر برسم. خداوند نعمت 7 علم را به من ارزانی داشت: تفسیر- حدیث- فقه- نحو- معانی- بیان- بدیع. البته آن را به روش عرب بلغاء یاد گرفتم نه به روش عجم و فلاسفه. علم حساب در ذهن من سختتر بود و وقتی ریاضی حل میکردم کوهی را حمل مینمودم. علم منطق را شروع کردم ولی از آن خوشم نیامد و خداوند کراهت آن را در قلبم انداخت و از ابن صلاح شنیدم که آن را تحریم کرد و شروع به یادگیری علم حدیث که اشرف علوم است نمودم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 86 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
قیام 15 خرداد وتبعید امام خمینی ( ره ) چه تاثیری در رفتار سیاسی گروههای سیاسی ، شاه ، نخبگان حکومتی وساختار سیاسی گذاشت ؟
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه 1
مواضع شاه ودولتمردان رژیم در سیاست خارجی 5
رژیم وجبهه ملی 7
روابط رژیم با اسرائیل 8
رویدادهای پس از قیام 15 خرداد 1342 :علما و مجتهدین 10
تشکیل هیات مصلحین 15
تاسیس دارالتبلیغ 16
اعترافات رئیس اداره هشتم ساواک درباره قیام 15 خرداد 20
سخنان شاه در 17 خرداد 1342 20
مواضع احزاب وگروهها در قبال واقعه 15 خرداد 22
ویژگیهای قیام 15 خرداد 26
اجتماع مراجع وعلما در تهران 30
مذاکرات علما و دولت 31
آزادی موقت امام ( ره ) 33
تغییر مواضع شاه 33
انتخابات مجلسین 34
عنوان صفحه
تحریم انتخابات 35
برکناری علم وانتصاب حسنعلی منصور 37
سوابق و شخصیت منصور 38
قتل منصور و با زتابهای آن 41
پیامدهای قیام 15 خرداد 43
شیوهها و حرکتهای رژیم پس از قیام 15 خرداد 49
ماهیت قیام 15 خرداد ازنگاه شاه 57
نقش جمعیتهای موتلفه اسلامی درمبارزه با رژیم شاه 57
نقش حوزه علمیه قم در پیشبرد نهضت 58
توطئه رژیم شاه 59
رژیم و تصمیم به تنظیم قطعنامه 60
تلاش برای رهایی امام ( ره ) 61
زندان و محاصره علمای مبارز 61
برپایی میتینگ و صدور قطعنامه 62
شایعه سازی رژیم 63
شکل گیری مبارزه مسلحانه با رژیم 64
موضع حوزه علمیه قم در برابر جمعیت هیاتهای موتلفه 65
عنوان صفحه
واکنش روحانیون مبارز در برابر اعدام گروه بخارایی 66
تلاش رژیم برای تضعیف روحانیت 66
اعتصاب دستههای عزاداری 67
دستگیری اعضای حزب ملل اسلامی 68
رژیم در جستجوی راه جدید 69
کوشش در جهت پایان تبعید امام خمینی ( ره ) 71
توقیف رساله امام ( ره ) 72
تاسیس کانون مترقی 73
برنامههای سیاسی هویدا 81
برنامههای اقتصادی هویدا 83
جمع بندی ازدوره نخست وزیری هویدا 84
برخورد رژیم با جبهه ملی ونیروهای میانه رو در دوره هویدا 87
دلایل استقلال وخود رایی شاه در دهه 40 و 50 89
جمشید آموزگار و نقش وی در رژیم پهلوی 94
شریف امامی و دولت آشتی ملی 97
2
مقدمه :
بیتردید امیراسد الله علم در آغاز دههی 40 بزرگترین بازیگر دربار پهلوی بود با شروع نخست وزیری وی بدستور شاه کمیسیون سه نفرهای به ریاست علم وبا شرکت حسینفر دوست ومنصور تشکیل شد که وظیفه تعیین نمایندگان مجلس را بر عهده داشت .فعالیت این کمیسیون غیر رسمی وپنهانی در طول دوران نخست وزیری هویدا نیز ادامه داشت و در واقع در تمام این دوران طولانی ، این علم بودکه نمایندگان مجلس را تعیین میکرد.علم در سال 43 در راس دانشگاه پهلوی (شیراز ) قرار گرفت تا جای پای رژیم را پس از سرکوب سالهای 41 و 42 عشایر فارس تحکیم کند و در همین زمان بود که با نقشه او سفر پادشاه ، بلژیک ومحمد رضا پهلوی به میان عشایر جنوب به اجرا در آمد و امنیت فارس به رخ رسانه های غربی کشیده شد در سال 44 نیزعلم بعنوان وزیر دربار در راس قدرت قرار گرفت . . فردوست ، حسین ، "ظهور و سقوط سلطنت پهلوی "،جلد دوم ، موسسه اطلاعاتی و پژوهشهای سیاسی ، ص 240 .
علم علاوه بر وابستگی به قدرتهای خارجی و عضویت در تشکیلات فراماسونری ، در مقابل شاه بسیار حقیرانه رفتار میکرد و این جمله او نشاندهنده همان موضوع است :"من غلام خانه زاد شاهنشاه هستم "وی چنان مورد توجه شاه بود که بصورت یکی از نزدیکترین افراد درآمد .
"او همان گونه که طی دوران نخست وزیری خود ( 41 تا 1342 ) در نقش مجری طرح امریکایی "انقلاب سفید " کندی ودموکراتهای امریکایی ظاهر شد ،مدتی بعد دلارهای نفتی را در راه حزب جمهوریخواه امریکا ریخت ودر انتخاب ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری به ایفای نقش پرداخت.علم در دوران طولانی ریاست جمهوری نیکسون عالیترین پیوندهای شاه را با امریکا برقرار ساخت ضمن اینکه او با " ادوارد هیث " و حزب محافظه کار او در انگلیس دارای روابط صمیمانه بود و از مغازله با "هارولد ویلسون "و دولت کارگری او ابایی نداشت ." .همان ، ص 240
پس از بازگشت شاه از آمریکا و آغاز نقش مستقیم او در اجرای سیاستهای امریکا ، شکل ومحتوای روابط ایران و امریکا وتکیه شاه بر حمایتهای آن ، نمونه کم نظیری از وابستگی بی چون و چرای یک دولت به ظاهر مستقل را نسبت به نظام استکبار و ضد مردمی آمریکا در جهان نشان داد .این رابطه بتدریج بصورت دو طرفه درآمد .آمریکا خود را در کلیه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
آرمان های حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
مقدمه
گفتار اول: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه کل نگر
گفتار دوم: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه جزء نگر
2ـ احیا و اقامه حق و دفع باطل
3ـ تحقق عدالت
4ـ تأمین امنیت
5ـ تحقق وحدت امت در پرتو حکومتِ رهبری الهی
6ـ تأمین رفاه عمومی
7ـ نفی خشونت و خودکامگی
8ـ حفظ کرامت انسانی
9ـ وصول به تعامل صحیح بین حکومت و مردم و کسب رضایت عامه
شایسته سالاری
فرجام سخن
مقدمه
دولت [1] و حکومت [2]، همواره یکی از اصلی ترین مباحث علوم سیاسی بوده است، تا جایی که
سیاست به عنوان "هنر حکومت کردن یا حکمرانی" تعریف گشته است. یکی از سؤالات شایع در
این حوزه، هدف یا وسیله بودن دولت و حکومت است. برخی ایده آلیستها دولت را یک هدف
و واحدی فوق مردم و فرد می دانستند و برخی دیگر از مکاتب و اندیشه گران سیاسی، دولت و
حکومت را وسیله ای برای عمل به برخی اهداف مورد نظر جامعه انسانی به شمار می آوردند و
ارزش ذاتی را مختص فرد دانسته و دولت را ابزاری مکانیکی و مصنوع دست بشر برای دستیابی
به اهداف خویش محسوب می نمودند.
همچنین متفکران سیاسی از منظرهای مختلفی به آرمانها و اهداف دولت نگریسته اند. به
عقیده ارسطو، هدف راستین حکومت تحقق زندگی خوب است. "جان لاک" معتقد بود هدف
حکومت "خیر عمومی" یا "خیر نوع بشر" است. "آدام اسمیت" بر این نظر بود که دولت سه
هدف بزرگ دارد؛ نخست: حفظ حکومت و مملکت از تجاوز خارجی یا خشونت بین المللی؛
دوم: حمایت از افراد در برابر بی عدالتی یا سرکوب از سوی اعضای دیگر جامعه ؛ سوم: ایجاد و
|130|
حفظ آثار خاص و نهادهای عمومی که هیچ فرد یا گروهی تمایل به ایجاد و حفظ آنها ندارند.
به گمان "هولزندورف [3]" اندیشه گر آلمانی، دولت سه هدف دارد؛ نخست: توسعه قدرت
ملی؛ دوم: حفظ آزادی فرد؛ سوم: پیشبرد ترقی اجتماعی و رفاه عمومی.
"گارنر" ضمن رتبه بندی اهداف و آرمانهای حکومت بر این باور است که هدف اصلی و
اولیه و بلاواسطه دولت، حفظ صلح و نظم و امنیت و عدالت در میان افرادی است که آن را به
وجود می آورند؛ هدف دوم ـ که فراتر از خواستهای فردی است ـ توجه به تأمین رفاه عمومی در
راستای پیشرفت و ترقی ملی است، اما هدف نهایی و آرمان عالی دولت، اعتلای تمدن بشری
است. [4]
به عقیده "ویلسون"، از مؤلفه های جدید برای دولت، این اهداف را می توان بر شمرد:
1ـ ترضیه اراده ها و پاسخگویی به خواسته ها؛
2ـ کسب ترقی اخلاقی؛
3ـ تحقق بیشترین سعادت برای بیشترین افراد؛
4ـ رشد شخصیت فرد؛
5ـ حفظ حقوق؛
6ـ متوازن کردن و نیز حمایت از منافع [5].
به عقیده "پنوک" هدفهای اصلی "دولت نو" در مفهوم عام عبارتند از: تأمین امنیت؛ عدالت؛
آزادی و رفاه. این هدفها و آرمانها توجیه کننده موجودیت دولت و نیز فراهم آورنده زمینه های
تکلیف سیاسی اند. [6]
مبحث مهم دولت و حکومت و همچنین آرمانها و مقاصد عالیه آن در منابع اسلامی، از جمله
نهج البلاغه، به وفور مورد اشاره است و امام علی(ع) با فطانت و درایت در این مقوله چنان سخن
گفته اند که از عالیترین و نابترین اندیشه های سیاسی قدیم و جدید، گوی سبقت را ربوده اند.
از دو منظر می توان به دیدگاههای امام(ع) در آرمانهای حکومت نگریست؛ منظر عام و
منظر خاص. در بخشهایی از نهج البلاغه همانند عهدنامه مالک اشتر، ایشان در بخشهایی، اهداف
عالیه حکومت را برشمرده اند و در منظرهای خاص به صورت مباحثی فرعی، مقاصد و آرمانها
را تصریح کرده اند. در این جا از این دو زاویه به بحث نگریسته می شود:
|131|
گفتار اول: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه کل نگر
مباحث مستقلی از نهج البلاغه مختص ترسیم اهداف و آرمانهای عالیه و کلی تشکیل
حکومت و دولت است. به عنوان مثال امام(ع) در یکی از سخنان خویش، ضمن تضرع با
خداوند، عرض می کند:
"اللهم اِنّک تعلم اَنّه لم یکن الذی کان مِنّا منافسةً فی سلطان و لَاالتِماس شی ءٍ من
فضول الحُطام و لکن لنَرُدَّ المَعالم مِن دینک و نُظهِر الاِصلاح فی بلادک، فیأمن
المظلومون مِنْ عبادک و تقامُ المعطَّلةُ مِن حدودک [7]؛
بارالها! تو آگاهی که هدف ما از قیام، عشق به قدرت و دستیابی به فزونی متاع دنیا
نیست و تنها بدان منظور است که نشانه های دین تو را به جایی که بود، بازگردانیم و
اصلاح را در شهرهای تو ظاهر سازیم، تا بندگان ستمدیده ات در امان باشند و حدود
ضایع گشته تو اقامه شود".
آنچه حاکمان فاسد از ریاست و حکومت می خواهند، اشباع غریزه تفوق طلبی، سلطه جویی،
کامیابی و لذت پرستی است، در حالی که این اهداف در نظر انسانهای وارسته و رجال ربانی
بی ارزش بوده و جهان با تمام محتوای مادی اش در پیش آنان بی اعتبار است. با لحاظ مضمون
کلی این بیان و سایر دیدگاههای حضرت، اهداف عالیه حکومت را می توان چنین دسته بندی
نمود:
1ـ احیای دین و حاکم ساختن شعائر و احکام و قوانین الهی و فراهم نمودن زمینه های
دینداری؛
2ـ برچیدن آثار فتنه و فساد و مستقر ساختن صلاح و پاکی و صلح و صمیمیت و طرد عناصر
فاسد و مفسد؛
3ـ حمایت از بندگان مظلوم و محروم، که رمق جانشان توسط خداوندان زر و زور و تزویر
پایمال و کاهیده شده است؛
4ـ اقامه حدود الهی که بر اثر توطئه و لجام گسیختگی حکام ستم پیشه و بی اعتقاد به تعطیل
کشیده شده است.
امام علی(ع) در خطبه چهلم که بعد از جنگ صفین و خطاب به خوارج ایراد شده، به مباحث
|132|
مهمی در باره حکومت و ضرورت آن و از جمله هفت وظیفه حاکم عادل الهی اشاره می کند [8]، که
به سهولت می توان آرمانهای حکومت را در این هفت تکلیف ملاحظه نمود. امام(ع) نخست از
مغالطه خوارج، با شعار "لا حکم الا لله" پرده بر می دارد و می فرماید: سخن حقی است که معنی
باطلی از آن اراده شده است. سپس به ضرورت تشکیل حکومت می پردازد و برای اثبات این
مدعا چند دلیل روشن را در عباراتی کوتاه و پرمعنا بیان می فرماید. به بیان ایشان، مردم نیازمند
امیری هستند؛ نیکوکار یا بدکار، و اگر توفیق پیروی از حاکم نیکوکاری نصیبشان نشود، وجود
امیر فاجر از نبود حکومت بهتر است. سپس به فواید و برکات حکومت اشاره می کند، که بعضی
جنبه معنوی دارد و بعضی جنبه مادی؛ نخست: در سایه حکومت او، مؤمن به کار خویش ادامه
می دهد؛ یعنی راه خود را به سوی "قرب الی الله" می پیماید (یَعملُ فی إِمَرتِه ِالمؤمن).
دوم: کافر نیز در حکومت او از مواهب مادی بهره مند می شود و به زندگی دنیوی خود ادامه
می دهد (و یستمتع فیها الکافر) [9].
سوم: خداوند به مردم فرصت می دهد در دوران حکومت او زندگی طبیعی خود را تا پایان ـ
در سلامت نسبی ـ طی کنند (و یُبَلِّغُ اللهُ فیها الاجَلَ).
چهارم: به وسیله او اموال بیت المال جمع آوری می گردد، تا هزینه های دفاعی و عمرانی و
انتظامی فراهم شود (و یُجْمَعُ به الفیءُ).
پنجم: به کمک او با دشمنان مبارزه می شود (و یقاتلُ به العدوُّ).
ششم: به وسیله او جاده ها امن می گردد (و تأمَنُ بِهُ السُّبُلُ).
هفتم: حق ضعیفان به کمک او از زورمندان گرفته می شود (و یُؤْخَذُ به للضعیف من القویِّ.
در سایه انجام این وظایف هفتگانه توسط حکومت، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در
امان می باشند [10] (حتی یستریحَ بَرٌّ و یُسْتراحَ من فاجِرٍ).
از این بیان می توان برخی از آرمانهای حکومت را چنین برشمارد:
1ـ بسترسازی و تمهید حیات مادی و معنوی مؤمنان.
2ـ تأمین حقوق شهروندان و در امان بودن غیر مؤمنان و تأمین حیات مادی ایشان.
3ـ تأمین امنیت و استیفای حقوق مردم به ویژه مظلومان.
4ـ به سامان نمودن نظام اقتصادی جهت اداره صحیح و توانمند جامعه و کشور.
امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر، اصول و ضوابط و اهداف عالیه حکومت را مشخص کرده
|133|
است. این عهدنامه، منشوری برای آرمانها و مقاصد حکومت علوی است. امام در شرح وظایف
مالک در استانداری مصر، چنین بیانی دارند:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
- 1 -
آزادی در اندیشه امام خمینی(ره(
عبد الوهاب فراتی
الف ـ روایت امام خمینی از مسئله آزادی در غرب
ب ـ نقد امام خمینی بر مسئله آزادی در ایران دوره پهلوی
ج ـ امام خمینی و مفهوم آزادی
د ـ امام خمینی و ارزش آزادی
هـ ـ امام خمینی و انواع آزادی
- 1 -
آزادی در اندیشه امام خمینی(ره(
عبد الوهاب فراتی
الف ـ روایت امام خمینی از مسئله آزادی در غرب
ب ـ نقد امام خمینی بر مسئله آزادی در ایران دوره پهلوی
ج ـ امام خمینی و مفهوم آزادی
د ـ امام خمینی و ارزش آزادی
هـ ـ امام خمینی و انواع آزادی
- 2 -
1. امروزه آزادی در کنار مفاهیمی مانند جامعه مدنی و دموکراسی و نیز نحوه تعامل آن ها با دین, به مهم ترین سؤال و مشغله موجود در حوزه اندیشه سیاسی این مرز و بوم مبدل شده اند. بی تردید, آزادی در مفهوم امروزینش, مفهوم جدیدی است که سابقه ای در تاریخ اندیشه دینی ندارد; به دیگر سخن, ما نمی توانیم برای تحلیل چنین واژه ای از واژگان اختیار و یا حرّیت استفاده کنیم. آزادی فلسفی تحت عنوان اختیار و تفویض در
مقابل جبر, از مباحث دیرین کلام و فلسفه اسلامی است. آزادی عرفانی که رهایی از تعلقات دنیوی است نیز در اندیشه عرفانی مسلمانان, سابقه ای طولانی دارد و بیش تر با عنوان حریت و آزادی مورد توجه قرار می گیرد. آزادی حقوقی با عنوان حرّ در مقابل عبد نیز گرچه در فرهنگ اسلامی, جایگاه اصیلی ندارد, اما با توجه به وجود (عبید) و (اماء( در عصر تشریع, مباحث متعددی را در آثار فقهی به خود اختصاص داده است.
البته ممکن است کسی در تحلیل مفهوم آزادی, آن را مبتنی و یا حتی متأخر از اختیار قرار دهد و با انجام اصلاحاتی, روایتی اسلامی از آن, ارائه کند, لکن نمی توان بین آزادی در مفهوم فلسفی آن و آزادی در مفهوم مدرن و تجویزی اش, تلازمی منطقی برقرار کرد. بوده اند عالمانی که با قبول مبنای فلسفی جبر و یا شبهه جبر, از جهت سیاسی, آزادی خواه شده اند (نظیر مرحوم آخوند خراسانی در نهضت مشروطیت) و یا این که با نفی چنین مبنایی و طرفداری از اختیار تکوینی آدمی, این گونه آزادی های اجتماعی و سیاسی را موجب هدم دین دانسته اند(نظر شیخ فضل الله نوری(
2. دیدگاه امام خمینی در باب آزادی در واقع بازتابی از روایت ایشان از واقعیت و نه مفهوم آزادی در مغرب زمین و نیز واکنشی در قبال وارداتی بودن این پدیده در ایران است. به عقیده امام, آزادی به مفهوم امروزین, مفهومی جدید دارد که از دوران مشروطه به این سو وارد کشورمان شده و صبغه بومی و اسلامی ندارد. این که آزادی در غرب چه تعاریفی دارد و در چه مفهومی به کار می رود, اجزا و عناصر تشکیل دهنده آزادی در دستگاه فلسفی غرب چیست? سؤال هایی است که ایشان دغدغه پاسخ گفتن به آن ها را نداشته است آن چه امام خمینی را وا می داشت تا به نقد آزادی بپردازد ورود برخی از نمادهای فسادانگیز آزادی به ایرانی بود که خود در ذیل مستبدترین دولت, توان نفس کشیدن نداشت. نمادی از آزادی که نه با هویت ایرانی سازگاری داشت و نه هم با هنجارهای دینی تطابق می کرد. از این رو, امام خمینی با کشاندن این پدیده به حوزه بایدها و نبایدهای اخلاقی و دینی, تلاش نمود تا در چهارچوب شریعت به آزادی مفهومی جدید بخشد و از معایب وارداتی آن جلوگیری نماید.
- 3 -
الف ـ روایت امام خمینی از مسئله آزادی در غرب
نگاه منتقدانه امام خمینی به آزادی در غرب مبتنی بر سه جزء است:
اوّلاً: آزادی در غرب "مخالف سنن انسانی" و "مخالف با اخلاق" است و در حصار محدود کننده قواعد و قوانین قرار نمی گیرد. [1]
ثانیاً: اگر چیزی به نام آزادی هم وجود داشته باشد, صورتی صرف است و عینیتی ندارد, چرا که نفی آزادی در هر دو شعبه مدرنیسم "مارکسیسم و لیبرالیسم" در قالب های دیکتاتوری حزب کمونیست و استبداد نژاد پرستانه اکثریت وجود دارد, به گفته امام خمینی: "همان هایی که ادعای کمونیستی و کذا می کنند خود آن ها از همه قلدرتر و از همه دیکتاتورترند و ملت هایشان را به بند کشیده اند, آزادی در آن ممالک نیست برای کسی. همان طوری که در ممالک غربی هم آزادی نیست. اگر آزادی باشد این سیاه های بیچاره, چه کرده اند که این طور تحت فشارند."> [2]
ثالثاً: این به مفهوم نادیده گرفتن عناصر یا مصادیق مفید آزادی در غرب نیست, آزادی بیان, آزادی انتخاب و آزادی قلم از محسنات آزادی در آن دیار است, که سوگمندانه اجزای نامطلوب دیگر آن به کشورمان وارد شده است. "غرب به ما چیزی نمی دهد که مفید باشد, دارد چیزِ مفید اما به ما نمی دهد, صادر نمی کند, آنی که به ما صدر می کند آن چیزهایی است که مملکت های ما را به تباهی می کشند. [3] این طور نیست که همین آزادی که در ایران در زمان پدر و پسر وارد کردند, این آزادی باشد که در غرب هست. یا این دموکراسی که ادعا می کنند
و در ایران هم تعقیب می کنند… آزادی که برای ایران و برای ممالک شرقی آن ها تحویل داده اند, عبارت از آزادی در اموری است که موجب تباهی ملت ما و جوان های ما شده است."> [4]